-
صلح و آرامش ...
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1388 11:22
بی مقدمه فرازی دیگر از همان کتاب ... تائو هرگز عملی انجام نمی دهد . ولی همه چیز از طریق آن انجام میشود . اگر مردان و زنان قدرتمند می توانستند خود را در آن متمرکز کنند . دنیا خود به خود متحول میشد و به آهنگ طبیعی خود باز می گشت . مردم به زندگی ساده و روزمره خود راضی می شدند و از هر آرزویی آزاد و رها بودند . وقتی آرزویی...
-
سال نو
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1388 01:17
سلام هیچی بهتر ازین نیست که آدم یک سال نو داشته باشه. پیشاپیش عیدتون و سال نو مبارک.شاید تو عید مسافرت باشم نتونم مطلبی بگم. امروز یک همدم جالب پیدا کردم.یک ماهی فسقلی،سه و نیم سانتی،مشکی،سه دمبه،اسمشم نمیدونم چیه.خودم اسم میزارم براش. بالاخره یک حرکتی کردم واسه سال نویی. میدونم سالی که در پیش هست خیلی با سالهای قبل...
-
تائو ...
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1388 20:43
به طور کاملا تصادفی توسط یک دوست به کتابی دست یافتم به نام تائو ت چینگ جالب اینجا بود که این کتاب منسوب به سری لائی تسی است با خواندن این کتاب پی به چگونگی تعلیم پنهانی این دانش کهن یافتم فرازی از این کتاب تقدیم به شما آنان که می دانند . خاموش باقی می مانند . آنان که نمی دانند . سخن می گویند . دهانت را ببند . حواست را...
-
شمشیر عشق
چهارشنبه 5 اسفندماه سال 1388 23:21
هیچی نمیگم.فقط میگم شمشیر عشق با نور آبی دوباره برق زد. امروز یک روز خوب بود برای من و یا شاید بیاد ماندنی.
-
پایان یک اغاز ....
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1388 11:26
پایان یک آغاز ... یا آغاز یک پایان ..... امروز پایانی است بر سومین چرخه از زندگی من ... و آغازی است بر چهارمین چرخه ... چرخه ای که اغلب روشن ضمیران در آن به روشنی رسیده اند . آیا این رسم دیرین به وقوع خواهد پیوست ؟ دیشب کفشهایم را یافتم ... امشب کمربندم را سفت میکنم . کوله پشتی ام را پر از نور و صوت خداوندی می کنم و...
-
کفش هایم کو ....
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1388 12:10
چند شبه یکی دایم صدام میکنه خواب اروم رو ازم گرفته تا چشمم گرم میشه صدام میکنه تو صداش مهربونی هست . ارامش هست و خیلی حس های اشنای دیگه اما یه حس غریبی هم توش هست ... چیزی مثل ترس مثل پریدن تو دره ای که پوشیده از مه هست و تو نمیدونی که چقدر عمق داره اما میدونی اون پایین چی در انتظارته .... تضاد ی که این ندا ایجاد...
-
یک سال تجربه
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1388 23:32
فکر کنم بهمن سی ام زندگیم باشه. خوشحال شدم دیدم مطالب این بلاگ خونده میشه. درست به اندازه یک سال هست که وقت نکردم یا نمیدونم چرا مطالعه ای روی نیروی بی پایان نداشتم،دستهایی در کار هست. برگشتم به عقب.فکرم رو بردم جایی که شروع بود دامون.همونجایی که خیلی ها شروع کردیم. خدا میدونه چه نکات ریز و درشتی برای من اتفاق افتاد و...
-
سرنوشت
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 23:53
آیا من هم مثل بقیه یک زندگی معمولی دارم؟ تولد،بلوغ،ازدواج،فرزند،ملت،بازنشسته،فوت!!! امروز خیلی تو ذهنم بود.
-
نماد گمشده ....
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 11:04
بعد از مدتها انتظار بالاخره کناب نماد گمشده به دستم رسید . با اینکه نزدیک ۸۰۰ صفحه است تو یک شب خوندمش ( از معایب کتاب خوار بودن همینه دیگه ) قصد نقد یا توضیحی در مورد کتاب ندارم اما از دیدگاه خودم به قصه نگاه کردم . نویسنده این کتاب از میان عرفانهای مختلف و نمادهای اونها و با نگاهی به مکتب فراماسیون ها قصه ای رو طرح...
-
درخت پیر
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1388 23:49
سلام... همیشه تو زمستون های سرد جای گرمو دوست داریم مثل کنار بخاری.ولی من همیشه یادی از تابستون می کنم،موقعی که میریم گشت و گذار تو طبیعت.هوا گرمه و سایه واقعا چیز خوبیه،مخصوصا اگه سایه درخت باشه.یه درخت کهنسال چون معمولا بیشتر ریشه داره و به طبع شاخه و برگشم بیشتره،درنتیجه سایش گسترده تر.دوست دارم زیر درخت لم...
-
پینوکیو
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1388 00:03
سلام. داستان تکراری، امّا...(بقول بعضی آمما!!) پینوکیو دوست داشتنی کودکی ما از چوب تبدیل به پسر بچه زنده ای شد،البته الاغم شد.یادتونه که روباه سکه با ارزش پینو رو با مکر و حیله دزدید. جینای دوست داشتنی،فرشته مهربون و داروی تلخ شفا دهنده. شهر بازی و سرنوشت غم انگیز. شهر بازی،شهر بازی ما.ما پینوهای بیچاره چرا به حرف...
-
درخت
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 00:12
نیروی درون منو متوجه چیزی کرد که تا حالا بهش دقت نکرده بودم. درختان برای جذب حداکثر نور خورشید برگاشونو می گسترن.مثل انسانی که برای رفع خستگی عضلاتشو میکشه تا جایی که ممکنه. تا آخرین جای ممکن... دارم فکر می کنم برای جذب نیروی بی پایان باید چکار کنم،یعنی یک درخت از من به خالق من نزدیکتره؟؟؟ ای کاش می تونستم درختی باشم...
-
تلاش
چهارشنبه 2 دیماه سال 1388 01:00
مایوس میشیم.چرا؟ چرا فکر می کنیم بخاطر کارایی که کردیم،اشتباهات،خدا مارا نمی بخشه؟ احمقانه هست. بی اهمیته. تلاش می کنیم و دوباره برمی گردیم. برمیگردیم به اصل خودمون،درونمون. آره،تسلیم نمی شیم. وقت از دست میره.حتی وقتم اهمیتی نداره.مهم اینه که در طول مدت زمان چی یاد گرفتیم و چی تجربه کردیم.آیا تلاش کردیم به اندازه نصف...
-
رد پای ابی ...
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 17:16
نمیدونم تو برنامه های کودک برنامه ای به اسم رد پای ابی رو دیدین یا نه حالا چرا برنامه کودک ؟ به قول مسیح تا شبیه کودکان نباشی به جهانهای بالا نمیرسی . اما این برنامه خاص مربوط به یک جوان است که یک سگ کارتونی به نام ابی دارد این سگ برای بیان مقصود خود به صاحبش روی بعضی چیزها علامت میگذارد . صاحب ان به بچه ها نشان میدهد...
-
بودن یا نبودن
شنبه 30 آبانماه سال 1388 23:59
مثل اینکه بودن یا نبودن شده مشکل بزرگ بلاگ ما! البته زیاد مهم نیست. تمام اون چیزی که داریم یا تصورشو میکنیم تا وقتی یکی از تعلقات دنیا باشه و بهش ربط پیدا کنه طبق قانون زمین فنا میشه.حالا چیزی که از بین نمیره چیه. بهش فکر کردین،من خیلی.
-
سرزمینهای بی پایان
سهشنبه 26 آبانماه سال 1388 23:08
وقتی مثل یک پرنده در قفس،افکارت محدود به میله های قفس میشه آیا به چیزهایی که داره اونطرف میله ها اتفاق میوفته فکر کردی؟ چرا شجاعت به خرج نمیدیم که.... که وقتی در قفس بازه پرواز کنیم؟ اینقدر به این کره خاکی فکر کردیم که دیگه یادمون رفته کی بودیم،چی شدیم و قراره بعدا چکاره بشیم. آفتاب در سرزمینهای بی پایان غروب...
-
مشکل مشترک
یکشنبه 24 آبانماه سال 1388 11:52
زمانی هست که من با دیگران همکاری میکنم تا مشکلشون حل بشه. زمانی هست که با حرکتهای بی مورد باعث میشم مشکلات دیگران بشه دغدغه خودم. یک زمانی میبینم که اون مسئله برای همکارم حل شده ولی شده قسمتی از وجود من. امروز خیلی بهش فکر کردم. سعی میکنم از این به بعد آزادتر زندگی کنم و مشکلات دیگران را هم حل کنم. فکر کنم خودم به...
-
یک سوال ....
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1388 20:00
چند روزه برام یه سوال جدی پیش امده من یا کسانی مثل من که علاقه مند به حقیقت هستیم و جوینده راه روشنایی واقعا چه قدر دغدغه این موضوع را داریم ؟ یا چه قدر داریم ژست معنویت میگیریم فرقی نداره از معنویت بودایی بگیر تا معنویت اسلامی و .... چقدر برای راهمون قدم برمیداریم ؟ اصلا قدم برداشتن در این راه چه طوری است ایا صرفا...
-
گل
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 23:56
با اینکه میدونست دو روز بیشتر سرحال نیست ولی اومد و باز شد.جرات کرد که جلوی باد قد علم کنه با اینکه یک گلبرگشو از دست داد. چه عطری داشت,هنوز بوشو حس میکنم. فقط دو روز وقت داشت. ریشش انقدر عمیق نبود.فکر کنم اصلا نداشت چون مال زمین نبود.زمینیا ریشه دارن.فکر می کنن اصالته. ولی من میدونم که همون گل در همه جا در میاد حتی...
-
عجب
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 23:43
همیشه همونطور که میخوای نمیشه. قرارم نیست هرچی تو میگی بشه. خوب گوش نکردی دیگه،حواست جای دیگه بود. دارم کم کم یاد میگیرم پازل زندگیمو خودم جور کنم.تکه های پراکنده،مثل اینه که بهم ربطی نداره.اما اینطور نیست.یه خورده دقت کردم دیدم هر اتفاق یا هر تجربه ای که ایجاد میشه قسمتی از جورچین بزرگیه که داره کم کم کامل میشه....
-
موسیقی،پیانو
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 00:26
صوت اونم از نوع پیانو با تک ضربهای زیر و فاصله دار... و بین هر ضربی کلی وقت داری فکر کنی که کی هستی و چی هستی... و وقت داری فکر کنی که داری عاشق میشی... و میفهمی که صوت قسمتی از همون چیزیه که دنبالش هستی... تو همونی هستی که باید باشی ،همونی که خدا رو جستجو کرد،شجاع بود و راه رو پیدا کرد. تو جنگجوی عشقی اینجا و در تمام...
-
زندگی
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 00:11
واقعا چند تا زندگی می گذره تا ما از خودمون بپرسیم که نیروی بی پایان از ما چی میخواد. تا بحال چندین چند دقیقه را به فکر لذتها و خوشیها سپری کردیم اما حتی یک دقیقه هم نتونستیم وقتی برای معنویات بزاریم و بهش فکر کنیم. چرا خودمونو درگیر ذهنیاتی مثل سرنوشت یک جمعیت می کنیم در صورتی که میدونیم همه چیز بوسیله ظریفترین قانون...
-
خلاقیت
دوشنبه 4 آبانماه سال 1388 10:31
تازه گی ها اتحادیه اروپا هم سال جدید رو سال خلاقیت و نو اوری اعلام کرده به این بهانه که امسال سال خلاقیت است به مراقبه نشستم چگونه خلاقیت در بازگشت به خانه و هم سویی با نیروی بی پایان به ما کمک خواهد کرد ؟ چیزی که به ذهنم رسید این بود که همواره تعادلی باید بین دنیای درونی و دنیای بیرونی ایجاد کرد همیشه برای هر ورودی...
-
کتابهایی جدید ...
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 18:21
به نظرم بی مناسبت نباشه اینجا عنوان کنم 3 کتاب از سری کتابهای هارولد کلمپ تازه گی ها به بازار امده 1- قلب اگاه شده 2 - لمس کردن چهره خدا 3- چگونه خدا را بیابیم ( مجموعه سمینارهای سال 1982 - 1983 ) برکت باشد
-
ترس ....
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 11:43
از قدیم گفتن ترس برادر مرگ است ولی یه روز فهمیدم قضیه خیلی بزرگتر از این حرفهاست ترس بزرگترین محرک انسان امروز شده ترس از دست دادن ... ترس به خطر افتادن منافع ... ترس نرسیدن ..... با یه ترس هم تازگی ها اشنا شدم ترس به دست اوردن ... ترس از ازاد بودن ... ترس از رها بودن خوب با این همه ترس بی خود نیست این همه فیلم ترسناک...
-
باور نمی کنم
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 01:15
باورم نمیشه زمانی در آغوش آفریننده خودم باشم. باورم نمیشه که روزهای اوج و سر بلندی وجود دارند. باورم نمیشه بتونم خیلی خیلی نزدیک به نیروی بی پایان بشم. باور نمی کنم کسی مراقب من هست. باور نمیکنم،ولی اون همیشه با منه و درتمام لحظات بهترینها رو برام مهیا می کنه. باور نکردنیه که تمام آنچه این پایین بهش تعلق داریم اصلا...
-
راه خدا
شنبه 25 مهرماه سال 1388 20:49
هر شب از خدا بخواهید: " راهت را به من نشان بده، حقیقت خود را به من نشان ده، عشق خویش را به من نشان ده. " و سپس گوش کنید.
-
فانوس آبی
شنبه 18 مهرماه سال 1388 00:17
سلام.... همیشه تلاش می کنیم زندگیمون بهتر بشه غافل از اینکه هرچی بیشتر پیش بریم بیشتر خودمونو گرفتار دردسر می کنیم. وایستا،تا کجا میخوای بری؟.......... اما نه،توقف بیجا مانع کسب است.تا حالا ده بار روی شیشه مغازه ها دیدمش(اینجا نگهش دارید). آره،نمیشه هیچ کاری نکرد.مگه میشه بی تفاوت بود.چند دفعه قراره به دنیا بیایم.مگه...
-
عشق آرام سوز خدا
شنبه 11 مهرماه سال 1388 22:23
... و زمانی خواهد رسید که در درون خود شعله ای را خواهی یافت که آرام می سوزد و دیر خاموش می شود...
-
میثم
جمعه 10 مهرماه سال 1388 18:22
آره،اینطوریاست دیگه... خوبه که یکی هم نام من تو این بلاگ نظر میده،یک شاید دوست، شاید بعدا دوست. بیا با هم حقیقت را کشف کنیم،چیزی که دنبالش هستی. قبلنا افتخارم این بود که هم اسم میثم تمار یار آل محمد هستم.الان نه، نه چندان. ولی خصلت های خوبی که در این روح بوده و از اونها نام برده شده برای من جای تامل داره. وقتی نیروی...