ارامش و تعادل ، لازم و ملزوم یکدیگر هستند و هر کدام ،
باعث به دست آمدن دیگری می شود . و پیشرفت در راه معنوی ،
نیازمند بودن این دو با هم .
تعادل ، ما را در راه اصلی نگه می دارد . در مسیر مستقیمی
حرکت می کنیم و انرژی خود را ، صرف کارهای بیهوده و غیرضروری
نمی کنیم . تعادل ، نشان دهنده ی روحی است که به غیر از خود ،
به چیز دیگری برای ابراز وجود ، نیاز ندارد و بنابراین ، آرامش دارد .
و آرامش ، روح را به روی جریان الاهی ، باز نگه می دارد .
و جریان الاهی که جاری باشد ، روح دارد پیشرفت می کند
و از برکات جریان الاهی ، نصیب می برد .
با عشق
در راه معنوی ، چلا احساس آرامش می کند . این جا خبری از رقابت ها و
حسادت ها و حبّ و بغض های دنیایی نیست .
همه ی کش و قوس چلا با خودش است و با محدودیّت های ذهنی اش
که سعی می کند آن ها را گسترش دهد تا به زندگی نویی برسد ؛ به دیدگاه
های تازه ای درباره ی خودش و خدا .
در راه معنوی ، چلا آرامش دارد ، چون راه مشخّص است و کار ، مشخّص .
هدف ، معلوم است و راهنمایی ها ، در کنار .
امّا در زندگی فیزیکی ، میان آدم ها ، هیچ چیز مشخّص نیست . نه مفهوم
حرف ها و نه دلیل گفتنشان . کارها اکثر از سر احساس است و بی منطق .
تنها دلیلی که آدم ها را کنار هم نگه داشته ، ترس از تنها بودن با خودشان
است ؛
برای همین کنارهم می مانند ، با اینکه شاید حتّا از هم متنفّرباشند .
همه چیز آشفته و درهم برهم به نظر می رسد .
چلا ، برای اینکه در این آشفته بازار ، گرفتار سردرگمی و گیجی نشود ، باید با
راه معنوی ، در درونش بماند و از راه ، خارج نشود .
در همه حال ، باید خودش را چلا ببیند و در حال رفتن در راه معنوی .
این چنین است که او می تواند از لجن زار جامعه ی انسانی ، عبورکند و فرو
نرود .
اگر روی هر چیز ، غیر از راه معنوی ، تمرکز کند ، مرداب او را در خود فرومی
کشد .
با عشق
شما در راه خودتان به سوی خدا هستید . هیچ عجله ای در کار نیست .
اگر شما فکر میکنید که سریع تر یا اهسته تر از دیگران در راه حرکت میکنید . پس شما دیگر در مسیر حرکت به سمت خدا نیستید ...
مشغول مسابقه اید ...
با عشق
گاهی که انتظارات ما در راه معنوی برآورده نمی شود و فکر می کنیم کسی صدایمان را
نمی شنود ، توجّهمان را از خدا و استاد می گیریم و به دیگران ، به خارج از راه ، معطوف
می کنیم . در واقع ، داریم برای خودمان دلسوزی می کنیم . انتظارداریم یکی بیاید و ما را
بغل کند و گله و شکایت هایمان را گوش کند . بچّه ی لوسی هستیم که از طرف پدر و مادرش
کم محلی دیده و می خواهد هرطور شده ، حرف خودش را به کرسی بنشاند ، حتّا با رفتن به
نزد غریبه ها و جلب توجّه آنها .
امّا خیلی زود متوجّه می شود که خارج از راه ، غریبه ها ، بهای سنگینی می ستانند ، در ازای
توجّه به نفسانیّات و غروراو . آنها غروراو را ارضاء می کنند ، امّا درعوض ازانرژی
حیاتی او می گیرند .
کسانی که در راه معنوی نیستند ، در ازای توجّه به شما ، از انرژی کالبدهای شما استفاده
می کنند و به خاطرپایین آمدن سطح انرژی ، غمگین و افسرده می شوید . برعکس راه
معنوی که شما انرژی می گیرید و همیشه شاداب هستید .
با عشق
راه معنوی را باید با دل و جان پذیرفت و با آن زندگی کرد .
زندگی به ما نقش های مختلفی را می دهد که در طول روز بازی می کنیم . فرزند هستیم ، پدرهستیم ، محصّل هستیم ، راننده هستیم ، مشتری هستیم ، ... .
در اجتماع ، مرتّب نقش هایمان عوض می شود . نقش های مختلف ، جاهای مختلف ، ... .
وقتی وارد راه معنوی می شویم ، همه ی این نقش ها تبدیل به یک نقش می شود
و آن رهرو راه معنوی است . ما فقط یک نقش را بازی می کنیم و آن نقش یک سالک است .
هیچ نقش دیگری نداریم . باید این را تمرین کنیم که درهر حالتی ما فقط یک چلا هستیم ،
نه هیچ کس دیگر . به تدریج باید نقش های مختلفمان را در نقش اصلی که رهرو راه معنوی است ، حلّ کنیم و فقط همین یک نقش را داشته باشیم .
در هر جا که هستیم و با هر کس که هستیم ؛ ما فقط یک چلا هستیم .
با عشق