چه روزهای قشنگی در بهار اومد و رفت و داره میاد.
چه روزهای قشنگی از زندگی ما داره سپری میشه و طی میشه.
چه روزهای قشنگی در این طی شد که واقعا من کی هستم؟
چه روزهای قشنگی که من عاشق شدم!!!
چه روزهایی قشنگی که نیروی بی پایان با ما بود و مارو ترک نکرد
چه روزهای قشنگی بود که وبلاگمون راه افتاد
و چه روزهایی که قشنگ بود و من در اون روزها کلی دوست پیدا کرم.
و روزهایی که دوستام برام عزیز شدن
و روزهایی که گذشت و خاطرات به جا گذاشت
و روزهایی که .....
سلام اقای اتمک خان :
مراسم ابغوره گیری راه انداختی دیگه نه؟ .
خط 4 از پایین رو بخون به من داری میری .
خوب در مورد مطلبت اره خوب درسته یادش بخیر چه ایام خوشی داشتیم وقتی جوون بودیم .
ادم گریش در میاد ولی خیلی می ارزه اگه ادم یکی رو پیدا کنه که بفهمه از همه نظر باهاش خوبه و .........( ایهام داشت ) .
خوبه دیگه در کل این نوشتت ادمو یاد گذشته هاش میندازه یاد وقتی که سر و گوشش کتون کتون میخورده (منظورم تکون تکونه ) .
در کل چقدر گفتم در کل بسه دیگه جدی باشم خوبه ادم یاد خاطراتش بیوفته و ببینه واقعا در گذشته چی بوده و حالا چیه حالا ربطش به موضوع مورد بیانه تو میتونه همین یاداوری خاطرات باشه .
چقدر حرف زدم اگه منو ول کنن تا فردا چیزی مینویسم اخ که چه دله پر دردی دارم از دسته تو .
برکت باشد
همه ی روزا چه خوب و چه بد خواهند گذشت
همگی باید تلاش کنیم که مث تو روزهای قشنگی رو پشت سر بذاریم
امیدوارم
وبلاگمو تازه آپ کردم
منتظرتم تو کلبه ی کوچیک خودم
بامید دیدار