نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

مناجات نامه

خدایا آیینه تو میشم. 

 

خدایا میگم دستت درد نکنه. 

 

خدایا با دم خودم میگم تو،با باز دم میگم من. 

 

خدایا اصلا وجود داری؟ نه ،وجود نداری................................... 

................................... 

..................... 

........... 

....... 

............................................................وجود نداری..........................نداری،نداری............................................تو هیچی نیستی....

نظرات 15 + ارسال نظر
رویا یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 http://www.7rozane.blogfa.com

سلام
خیلی خوبه که همه تو دم شون بگن تو و توی بازدمشون هم بگن تو چون کار هردوتاشون وابسته به خواسته ی خداس

تا حالا دیدی ادمی که فک نکنه خدایی هم هس یعنی به وجودش شک داره هم ناخواسته کارایی رو که او گفته نکنین ناخواسته هاااا
نمیکنه و این یعنی ما باید با استفاده از قدرت فکرمون به وجود خدا پی ببریم و بگیم هس یا نیست
اینو بخاطر این گفتم که دیگه شک نکنی !!!

در ضمن میدونی که ائینه ی خدا شدن خیلی سخته پس رو باد هوا یه چیزی نگو :)
ائینه خدا شدن یعنی کپی برابر با اصل او شدن ( تا جایی که میتونی گفتم که بدونی ............ )
البته حرفه تو حرفه من میدونم م م م م م م :))

والا چی بگم؟

دامون یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:47

چیه؟
ترسیدی؟
ترسیدی که وجود نداره؟
در جواب رویا باید بگم اگر ناخواسته کارایی رو که اون خدای فرضی گفته نکنید نمی کنید به خاطر تابویی هست که در ذهنتون راجع به اون کارها شکل گرفته. به خاطر شرایط فرهنگی و دینی اجتماع و خانواده تون هست. به خاطر ترس از طرد شدن و مورد آزار قرار گرفتن هست و هزار تا کوفت و زهر مار دیگه
اگر کنترل ناخودآگاه خودتون در مورد موارد نهی شده توسط دین یک اثبات وجود خدا باشه از همین الان فاتحه دینتون و خداتون و ایمانتون با هم خونده است

نخیرم.

رهگذر یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:39

همیشه چیزی فراتر هست حتی در بدترین لحظه...
سال جدید مبارک
برکت برای همه دوستان گلم.
میثم جان ببخشید توی این مدت نتونستم جوابتو بدم.
متاسفانه نمی تونم زیاد آن بشم ولی همیشه برات آرزوی موفقیت دارم.

چه عجب مشتی رجب.صفا آووردین.سلامت باشین.چه خبر؟ ما را نمیبینین خوبین انشا ا...؟

باد آمد و بوی گل بر آمد.

تو ره خدا بیا.مهم نیست دیر و زود باشه.فقط باش.

حداقل تو فهمیدی چی گفتم...

دل نوشته دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 http://www.golabdon.blogfa.com

آره خب خدا هیچ نیست، همه است!

رویا دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 http://www.7rozane.blogfa.com

سیلام من با حرف دل نوشته موافقم در واقع گفتم ادم باید توی هم دم و هم بازدم به یاد خدا بیوفته در واقع منظورم این بود

شاهین دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 17:30

میخواهم اندفعه از رویا تعریف کنم

به قول سعدی

هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون بر می اید مفرح ذات

پس در هر نفس دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب

اما خب هر نفس کشیدن خودش دو تا ذکر یا مانترا داره که به طور ناخوداگاه هر موجودی انجامش میده

میگید چی؟

تو دم میگه : حق

تو بازدم میگه : هووو

با عشق

به قول سیامک انصاری دست گلتون درد نکنه! من این وسط هیچ کاره ام دیگه.

اجازه منم راه میدین؟

[ بدون نام ] شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:23

بابا این مناجاتنامه بود یا کفر نامه البته بیشتر شبیه حجامتنامه بود.
میثم من که نفهمیدم چی گفتی. خودت فهمیدی.
ما شنیده بودیم عرفا می گفتن خدا موجود نیست. اما اینکه بگن وجود نداره از کسی نشتیده بودم.
اون نقطه هات منو کشته.
بابا یکی اینو بگیره
شاهین حواست به این میثم باشه.
از عشق زیادی مثل منصور خریدار سر دار نشه.
چند وقت دیگه هم براداران حامی خدا بیان وبلاگت رو ببندن.
حالا جالب تر اینه که چقدر هم ازش تعریف کردن
حالا بهت بر نخوره



کیستی سیاهی؟

[ بدون نام ] شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:26

سلام رهگذر
حالت چطوره؟
یادش به خیر اون قدیما سیزده بدر رفته بودیم زیارت
چه خبرا ؟ چه کارا می کنی؟

رهگذر دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:22

سلام شاهین جان
ممنون من خوبم فقط دلتنگ دوستانم.
آره یادش بخیر.خیلی دلم تنگ شده خیلی...نمی دونی این روزها چه قدر بیتابم و چقدر حیران.
خیلی دلم تنگ تو و بقیه شده و شدیدا احساس تنهایی می کنم...هر چند می دونم ما هیچ وقت تنها نیستیم.
برکت برای تو دوست عزیز و بقیه دوستان.

سلام عزیز دل
چاره رفع تنهایی اومدن تو جمع هست چه درونی چه بیرونی

پلکها را بتکان کفش به پا کن و بیا ....

باز این شاهین پا لخت اومد وسط!سه خط بالا مال شاهین بود!

از اشتباه احوال پرسیت معلومه چقدر وضعت خرابه

ما هم که جزو بقیه ایم.باشه.به هم می رسیم رهگذر جان.دنیا خیلی کوچیکه.حالتو می گیرم.

رهگذر دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:24

ببینم شاهین تو بودی حالمو پرسیدی یا یکی دیگه از دوستاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

طبقه رو اشتباه زدی برو بالا!

رهگذر دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:30

دوست بی نام فکر کنم شناختمت البته اگه اشتباه نکرده باشم...
حالا یه نشونی بده...
اول دست هاتو نشون بده یه دفعه آقا گرگه نباشی!!!!!!!

آفرین دقیقا درس بزرگی که این جریان داشت همین بود


با عشق


شاهین جان قرار نشدا.دو خط بالا مال شاهین بود.

این کیه؟ به منم معرفی کنید.نا سلامتی ما هم جزو این سایتیم اگه خدا قبول کنه!

[ بدون نام ] دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:52

رهگذر به همین زودی ما رو فراموش کردی
یادت میاد سیزده بدر رفته بودیم چادگون. زیارت
حالا اگه یادت هم نیومد . خودم میام سر فردوسی یه قرار بذار
راستی شوهر بچه ها چطورن؟
والا ما کلاس نذاشتیم از اینکه خودمون رو معرفی نکردیم.
دیدم سایت شاهین جون هم مثل خودمون بی در و پیکره . هر کی بخوا میاد تو و پیغام میده.
گفتیم چه کاریه اسم بذاریم
حالا شدیم بی نام

[ بدون نام ] دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:57

رهگذر جان اگه باز هم متوجه نشدی من کیم.
می تونی من رو چوری صدا کنی.
هر چن که این وبلاگ هم خیلی چوریه.

شاهین دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:30

با عرض معذرت از میثم عزیز

این بچه ها از همون سایت قدیمن
از شوق ذوق زده شدیم نفهمیدیم کی به کیه
از کلیه دوستان عزیز خواهش میکنم برین دم خونه خودتون بازی کنین و تو نوشته هر کس برا خودش کامنت بزارین

ضمنا بی نام عزیز یه جورایی یاد درام افتادم با این کامنت هات هر چند تازگی فهمیدم این هم یکی از قالبهای رفیق بزرگمون بود

با عشق

[ بدون نام ] دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:26

یادش به خیر اون قدیما
حالااز کجا فهمیدی
درام که الان داره تو بغلم ورجه وورجه میکنه
یعنی اینهم سناریو بود
عجب
راستی از رفیق بزرگمون چه خبر؟
من که دیگه می خوام برم تو کار بچه مثبت شدن
کی با من موافقه؟
دست کی بالا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد