و زندگی من شروع شد.
میدونم که مادرم وقتی که خیلی کوچک بودم هر روز بغلم کرده و بهم سلام کرده.عشق جاودانی مادر به فرزند.حتی وقتی اومدم.
یاد گرفتم به بزرگتر از خودم سلام بدم به نشانه ادب و احترام! حتی یاد گرفتم به کوچکتر از خودمم سلام بدم بخاطر ادب و احترام!
از وقتی پامو گذاشتم تو مدرسه به دوستانم و معلمم سلام کردم تا اومدم بیرون همچنان ادامه داشت.
به همکارم سلام دادم،به آشنا،حتی به غریبه.
یاد گرفتم که نماز بخونم و به خدایی که نمیشناختمش سلام بدم.خدایی که گفتند ما را آفرید و هیچوقت دلیلی برای حرفشون که چرا آفرید ارائه نمیدادن،شایدم من هیچوقت نپرسیدم.
به این فکر کردم که تمام کسایی که بهشون احترام نشانه ادب گذاشتم همزبان خودم بودن و میدونم اگه به یک غیر همزبان سلام کنم نمیدونه منظورم چیه و چی میگم!
ولی کسی که خالق من بود خالق اونها هم بود و یادشون داده که به زبان خودشون بهش احترام بزارند.
جدیدا فهمیدم که....؟ فهمیدم که شما همونی که من فهمیدم شما هم فهمیدین!
دیگه احتیاجی به توضیح نداره!
سلام خدای مهربان و بخشنده!