نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

بدون شرح ....





........................


با عشق

به همین سادگی ...

پرسیدم : 


ماحصل این همه دوندگی این همه دود چراغ خوردن .


این همه شنا کردن در رودخانه های دهشتناک راه چیست ؟


گفت : چیزی خیلی ملموس تر از انچه که فکر کنی ...


من پیش خود به دنبال کرامتی . هنر غریبه ای . رازی .. اکسیری چیزی بودم


یا حتی هنر کیمیا گری


او گفت :


غایت هدف راه این است که خدا را


در زندگی روزانه خود ببینیم


......


با عشق

حلقه های اتصال ....

در زندگی حلقه های اتصالی برای روند و جهت


رشد ما وجود دارد .


اغلب ما در همان زمان وقوع از انها اگاه نیستیم


و بعد ها وقتی به مراقبه نشستیم ریسمان طلایی


روح الهی را میبینیم .


در زندگی ما باید یاد بگیریم تا از این حلقه های اتصال



اگاه باشیم


برکت باشد .

آزمون ...

هر وقت مساله ای پیش می اید


آزمونی است در مورد ارتباط ما با روح الهی ...



با عشق

فکر بکر

یه بازی فکری هست به اسم فکر بکر


دبستان که میرفتم تازه این بازی اومده بود و مد شده بود


نحوه بازی اینطوری بود که یک نفر ترکیبی از مهره های رنگی را


به نحوی که شما نبینید میچید و پشت یک پوشش مخفی میکرد


شما شروع میکردید و با حدس خود اولین سری را میچیدید


بعد طرف با یک سری مهره های رنگی به شمامیگفت که


تا چه حد در حدس خود موفق بودید و این کار ادامه پیدا میکرد


تا انجا که یا شما ترکیب صحیح را حدس میزدید


یا تعداد حدس هایی که میتوانستید بزنید به پایان میرسید


نکته مهم این بود که شما ربطی منطقی بین نشانه هایی که از


دوستتان میگرفتید و نحوه چیدمانی که انجام دادید بیابید


اگر موفق به درک ارتباط این ها میشدید میتوانستید به راز ترکیب


رنگهای دوستتان پی ببرید .


دیروز رفته بودم یک کتاب فروشی و برای خودم میگشتم


چشمم به این بازی خورد


پیش خودم فکر کردم


روش اموزش استاد درون هم این چنین هست .


همیشه اموزشی که برای ما در نظر گرفته پشت پوشش زندگی


روزمره پنهان شده


وقتی ما شروع میکنیم در مورد حدس زدن روش بهتر برای زندگی مان


روح الهی با نشانه هایی به ما کمک میکند تا درس اصلی را بیاموزیم


وقتی بتوانیم ربطی بین نشانه ها و مساله روز خود بیابیم موفق به


گرفتن درس و نتیجه میشویم ...



اما مهم این است که به دنبال نشانه ها باشیم


و اجازه ندهیم زندگی روزانه حواس ما را پرت کند که


مشغول یک بازی مهیج با استاد درون هستیم ..


با عشق

فریاد ...

فریاد که از شش جهتم راه ببستند


آن خال و خط و رنگ و رخ و عارض و قامت



....



با عشق

وفاداری ..

بد ترین بلایی که ممکنه سرتون بیاد چیه ؟

اتفاقی که شما رو در موقعیت مرگ و زندگی قرار بده ...

خوب فکر کنید و اجازه بدید تا خوب ترس از اون موقعیت شما رو بگیره ...


من از کوسه خیلی میترسم .


نوجوان که بودم تو همین شمال خودمون در حال شنا بودم که احساس کردم

تا مچ پام رفت تو دهن یه چیزی و دندونهاش داره پوستم رو میبره .

چند روز قبلش فیلم ارواره های کوسه رو دیده بودم ...

حالا تصور کنین که من چه حالی داشتم ...

خلاصه رفتم زیر اب و با سر یک ماهی بزرگ مواجه شدم

که از تنه اش جداشده بود و  میخواست پای من رو  قورت بده ...


دیشب فیلم open water  رو میدیدم داستان یک زن و شوهر که برای تعطیلات

میرن به یه تور غواصی و موقع شنا وسط اقیانوس جا میمونن ..

بعد از مدتی کوسه ها میان سراغشون و شوهر رو زخمی میکنن

که تا چند ساعت بعد از اون زخم میمیره و زن جسدش رو رها میکنه

تا خوراک کوسه ها بشه

و بعد از چند ساعت زن با کمال یاس و بهت وسایل غواصی رو

از خودش جدا میکنه

و میره زیر اب بین یه لشگر کوسه که مدتی بود داشتن فکر میکردن

از کجاش شروع کنن به خوردن ....


خودم رو تو اون شرایط تصور کردم و با سابقه ای که از بایگانی ذهنم

در اومده بود کاملا در موقعیت قرار گرفتم ....

بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که اصلا مهم نبود که در اون شرایط

چیکار میکردم ...

مهم این بود که تا کی میتونستم به روح الهی وفادار باشم

و درونم رو از عشق پر کنم

و ایا کی شروع میکردم به از دست دادن اعتقادات و معنویتی  که میشناسم ....


و ایا وقایع زندگی ما دایما تکرار این سوال از ما نیست که :



فرزندم تا  کجا به من وفادار میمانی ؟


پ . ن .

هنوز هم از احساس خورده شدن توسط کوسه حالم بد میشه اما امیدوارم که

درس مورد نیازم رو یاد گرفته باشم ...


با عشق