نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

تویی که نمیشناختمت

یک فیلم که یادتون میاد،تویی که نمی شناختمت.سه تیکه بود،حالا.. 

 

داشتم یک نگاهی به مطالب روی سایت می کردم.تازه یادم اومد که تنها بودم،حرف دلمو کسی نمی دونست و اگه میدونست باور نداشت.حرف اینکه خدا چیه، من کیم؟،اینجا کجاست و محل گذره.حرف اینکه کسی که من میشناسمش حتی به اهریمن و پلیدی هم عشق می ورزه. 

 

و حالا... 

 

شماهایی که نمی شناختمتون یه دفعه سر و کلتون پیدا شد،حرف دل منو زدین،حرف عشق،حرف دلمو،حرف دلمو. 

 

میبینم که هنوزم خیلی چیزها هست که باید به دلم بشینه،بشناسم،تجربه کنم.کنار شماها.شماهایی که ندیدمتون ولی انگار که سالهاست میشناسمتون.شماهایی که مبارزه کردین،شماهایی که شجاع بودین. 

 

و من دوستان واقعی خودمو بعد از سالها دوباره ملاقات کردم.اینجا تو این دنیا. 

 

و برای همیشه و تا ابد کنار شماها خواهم بود. 

 

و ...من ... برای همیشه دوست شما هستم.

آهنگ دل نشین

بعضی مواقع  از جایی که معلوم نیست یه موسیقی بدستم میرسه،خیلی وقت ها معلوم نیست نوازندش کیه،سازندش...؟ 

 

خیلی مواقع بدلم میشینه چون جدیدم هست و تا حالا نشنیدم. 

 

تازه به این نتیجه رسیدم که این نجوای سخن خداست که بدستم میرسه و با من حرف میزنه.مثل لالایی مادر برای نوزادش. 

 

دارم کم کم میفهمم...مامان...بابا...ددی...مامی... 

 

یاد گرفتم که حرف بزنم با کسی که جاودانیه... 

یا هووو...پیانو...گیتار...ویولن...باد...وزوز...آبشار... 

 

میخوام رنگها هم یاد بگیرم...رنگ خدا...آبی...سبز...زرد...قرمز...

سقراط

پای جعبه جادویی نشسته بودم،یه مقدار بی هدف...مجری برنامه داستانی از سقراط بیان کرد. 

 

وقتی جوینده از آب بیرون آمد و از خفگی نجات پیدا کرد،سقراط پرسید وقتی زیر آب بودی به چیزی بیشتر فکر می کردی؟ و جواب داد به نفس کشیدن. 

 

نتیجه:؟؟؟

ستاره آبی

اگه با چشمهای خودم نمیدیمش باور نمی کردم هست.البته همیشه ایمان داشتم که وجود داره. 

 

انقدر تجربه داشتم که یقین پیدا کنم. 

 

حتی در خیال هم همونقدر پرتو و خلوص داره که مثل وقتی که واقعا میبینیش. 

 

آه که اگه بشه به ذهنمون تسلط پیدا کنیم و واقعیت درونمون رو ببینیم همیشه تلالؤ آبی عشق کنار ما خواهد بود و گره های کور شده و حتی چیزهای بنظر ما ناممکن را حل میکنه.مثل حل شدن شکر شیرین در شیر. 

 

میخوام بهتر باشم.بخاطر هر نفسی که میکشم،بخاطر غذایی که می خورم،بخاطر اعدامی که تبدیل به حبس ابد در این دنیای خاکی شد و بخاطر کار کردن برای کسی که توقع پاداش و حقوق ازش نداری ولی هیچوقت بی پاسخ نمیمونی حتی موقعی که بی عقلی می کنی و کردار زشتی بروز میدی. 

 

یک زمانی فکر نمی کردم که ال ای دی های آبی بوجود بیاد....حالا اونها در همه جا منو یاد یک چیز مهم میندازه.ستاره آبی در تاریکی گمراه کننده شب

 

زندگیتون پر برکت.

نیروی زندگی بخش

شاید چند روزی نباشم،زود برمی گردم... 

 

وقتی به آهنگی که مورد علاقمه گوش میدم چیزی که ماهیتش برام شک برانگیزه وجودمو تسخیر می کنه،مثل یک نیرو یا انرژی. 

 

جالب اینجاست که حسم اینه که وقتی وجود منو لبریز می کنه واقعا لبریز میشه و به اطراف پراکنده میشه.هنوز تو مرحله ای نیستم که بدونم تاثیرش بر محیط اطرافم چیه،ولی تقریبا میدونم از چی ساخته شده. 

 

احساس شعف میده.اطمینان ایجاد می کنه و امنیت.میدونم که مقدسه و سعی میکنم وجودم شفاف باشه تا در من بدرخشه یا بدون آلودگی از من جاری بشه. 

 

میخوام اینطوری باشم.یک آدم درست،چون من اشرف مخلوقاتم.مقامی که راحت بدست نیومده. 

 

تبارک الله احسن الخالقین...

 

برکت.

حرف دل

دلم میخواست هرچی دلم میخواست می نوشتم.اما... 

 

یاد بهلول افتادم،دیوانه شد که هرچی دلش خواست بگه و مهم نباشه که مردم چی میگن،بالاخره حرف دلشو میزد. 

 

حرف دل گالیله نزدیک بود به قیمت جونش تموم بشه.یقین پیدا کرده بود که زمین دور خورشید میگرده و کلیسا که ادعای نائبین مسیح را یدک می کشید،مرد حق،اونو متهم به کفرگویی کرد. 

 

وای،زیادن کسایی که به خاطر زندگیشون حرف دلشونو نزدن.بعضی ها هم گفتن؛منصور حلاج.قیمت حرفش جان شیرینش بود. 

 

حرف دل من=نیروی بی پایان 

 

دلم میخواست هرچی دلم میخواست می نوشتم.اما... 

سلطان جنگل

داشتم فکر می کردم سلطان جنگل لقب خوبی برای شیر  هست یا نه. 

 

اصلا سلطان دارای چه ویژگی هایی باید باشه؟ سلطه داشته باشه،چجور تسلطی؟ زورگویی؟  

 

قدرت داشته باشه؟ بنظرم فیل از همه قوی تره،نه؟ 

 

زیبایی و وقار؟ یال و کوپال؟ فکر کنم ببر شکیلتره،نه؟ 

 

اصلا کی به فکرش رسید که این موجود باید شاه حیوانات باشه؟ 

 

حالا یک مسئله جالب نظرمو جلب کرد،وقتی شیر به شکار میره از استراتژی حمله گروهی و کمین کردن و درست حرکت کردن استفاده می کنه.پس باهوشه و از خردش استفاده میکنه،بر خلاف شکارش که بی عقلیش کار دستش میده. 

 

فرقش با ببر همینه،کار گروهی،اهمیت دادن به همنوع. 

 

این سلطان ما خیلی هم شجاع هست میگی نه؟ برو یکی از توله هاشو بردار،البته تو حیاط وحش نه تو اسارت و ازین حرفا (زرنگ بازی در نیار). 

 

فقط اینایی که گفتم یک نکته بزرگ داره اونم اینه که این جریانات مربوط به شیر نر یال دار نیست! همون سلطان جان خودمون،مربوط به ماده شیر هست! 

 

فکر کنم "ملکه جنگل" برازندش باشه؟   

 

خرد و شجاعت.میخوام هردوشو داشته باشم البته نه برای سلطان شدن یا زبونم لال ملکه شدن!!