افکار مثبت مثل رطوبت هوا در اثر گرمای ذهنی به هم میچسبند و در شاید قشنگترین و لطیف ترین مکان دنیا،گلبرگ گل،گلبرگ نیلوفر ذهن تشکیل شبنم میدند.
انقدر سنگین که بالاخره جاذبه زمین،جاذبه گایا اونو به طرف خودش می کشه...
وقتی خورشید تقریبا بالا اومده در بامداد قطره پایین می افته و برق میزنه.
بالاخره یک روزی ابر افکارتو فرا میگیره و می باره.....
هزاران قطره مثل شبنم....هزاران هزار قطره
و تو انسانی هستی که رنگین کمان برات معنی داره و رنگ....چقدر بارانو دوست دارم.
احساس می کنی تمیز میشی...پاک میشی،بی رنگ میشی تا نور از درونت عبور کنه مثل قطره باران،مثل رنگین کمان
خیلی عوض شدم.آدم خجالتی بی مغز و مغرور....تبدیل به کسی که حتی تو خواب هم رضایت خدا و اینکه چی در مورد من فکر میکنه از یادش نمیره.
زمان تحصیلم همش فکر میکردم به اینکه راهی هست که همیشه خدا را به یاد داشته باشم.
آری....دلم با خویش می گوید که آری هست...
یکی از راهاش اینه که فقط گوش بدی...گوش بده....صبر داشته باش،بالاخره میشنویش...
اون زمزه ای که تو را بسوی خودش میخونه...مگه میشه آدم فقط زندگی کنه...مگه میشه فردا با امروز فرقی نداشته باشه...
مگه میشه راحت راجب اون چیزی که مثل بغض ته دلت گیر کرده راحت حرف زد یا اصلا وصفش کرد؟
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق
سری که بر سر گردون به فخر میسودم
به راستان که نهادم بر آستان فراق
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی
فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق
بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود
ز موج شوق تو در بحر بیکران فراق
اگر به دست من افتد فراق را بکشم
که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و هم قران فراق
چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شدهست
تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق
ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار
مدام خون جگر میخورم ز خوان فراق
فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق
ببست گردن صبرم به ریسمان فراق
به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ
به دست هجر ندادی کسی عنان فراق
آره،اگر به دست من باشد فراق را میکشم.این شعر آدمو تکه تکه می کنه،شرحه شرحه تا شرح درد اشتیاق
اینهمه آهنگ گوش میدیم
اگه تا حالا رد پای زمزمه الهی را توش پیدا نکردین پس برین همون ساسی مانکن گوش کنین!
اگه پیدا کردین برین قمرالملوک وزیری گوش کنید.
اگه از پیشنهاد من ناراحتین یا به کسی برخورد به درک جهنم......اونجا منتظرتونم!
اصلا برای چی آهنگ میگوشید؟ وقت تلف کردن؟ خلید یا مشکل اجاره بالاخونه دارید؟
ابریق می مرا شکستی ربی خاکم بدهن مگر که مستی ربی
چی میشه که ما هم همینطوری با خدا حرف بزنیم؟ اصلا خدامون چیه/ کیه؟ غوله؟ دیوه؟ جننه؟ پریه؟
چقدر بهش اعتقاد داریم؟ اصلا داریم؟ نداریم؟ داشتیم؟ خواهیم داشت؟
آره ،مگه میشه بدون اعتقاد به چیزی زندگی کرد؟ آدمیزاد با امید زنده است،امید به اینکه از نابودی فرار کنه،
و بعد از این همه تجربه،تلاش،تعامل،تقابل،عشق،دوستی آخرش خاک نشه!!!!
چون آخرش خاک میشه اگه اعتقاد نداشته باشه....از خاکیم و به خاک برمیگردیم...
...یا از دوستیم و به دوست برمیگردیم؟
یه نصفه کارتن مسخره بود که تصویر نشون میداد و یکی هم کل داستان را حرف میزد مثل همون پرده خونی خودمون،یادتونه؟
gelaken
اینم یه قطعه از پازلیه که فکر منو مشغول کرده بود! پازل زندگی من!
هر موقع که زمزمه باد را میان درختها میشنوم و خودم میخونمش(زمزمه رو) یاد این نصفه کارتن میوفتم.موقع بلند شدن هواپیما از زمین.آهنگ وبلاگ قدیمیمون،جیرینگ جیرینگ آّب.وز وز زنبور.
ضرباهنگ پیانو...دستت درد نکنه رهگذر جان،با الهام از آهنگت یه چیزایی نوشتم که خدا نخواست . پاک شد،ترسید عاشقم بشی
با عشق
غزل شماره 89:
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفرکرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
فریاد که از شش جهتم راه ببستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت
ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت
درویش مکن ناله ز شمشیر احبا
کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی
بر میشکند گوشه محراب امامت
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم
بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت
کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ
پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت
اقامت امامت سلامت سلامت غرامت قامت قیامت کرامت ملامت ندامت