نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نبودن

میبینم که انگار خاکستر مرده پاشیدند تو وبلاگها و کسی یه هفته ای که نبودم آپی نکرده. 

 

کجایید ای شهیدان خدایی..... 

 

انگار که من نباشم چرخ وب ها نمی چرخه.جلل الخالق! 

 

واقعا که اگه خالصانه برای رضای خدا کار انجام بدی و گوش بزنگ باشی تا چی سر راهت قرار میده همه کارها خوب پیش میره و اوضاع بر وفق مراد میشویی ید! 

 

همین کار من ...اول که رفتم تو همه آماده بودند که زیراب بنده رو بزنند.اما حالا همه دوستند.البته دوست داریم تا دوست.ولی به هر حال.... 

 

اینجوریه که حالا خیلی چیزها نصیبم شده و غیر از اینهای دنیایی یک دوست داشتن به شکل جدید هم بهم اضافه شده.دوست داشتن خدایی که میدونم مصوب تمام گرفتاریها و گره گشای تمام کارهام بوده....خدا گر ز حکمت ببندد دری   ز رحمت زند قفل محکمتری! این خیلی بیشتر معنی داره تا اصل شعر،چون هر کاری کنی تا آسمون به زمین بیاد تا خدا نخواد نمیشه.حالا هی زور بزنو عرق بریز....پس واگذار کن و منتظر باش.... 

 

منتظر باش.................

ای دوست

ای دوستو با او دوستو فرق داره.آبشون تو یه جو نمیره.او دوستو خیانت میکنه ،او دوستو نمیکنه. 

 

او دوستو وقت دست تنگی دستتو نمیگیره، او دوستو می گیره. 

 

ای دوستو ..... او دوستو...... 

 

 

دوسته دیگه،کاریش نمیشه کرد.دوسته

زیر چتر باران

یه چند وقتیه هیچ بارونی نیومده بر خلاف سال های گذشته.نمیدونم اینم میخوان بندازن گردنه قضا و قدر یا مثلا گناهکار بودن مردم؟! 

 

 

کی فکرشو می کنه که یه قطره ناچیز بارون بتونه سیلابی بسازه که ریشه درختان را از جا در بیاره یا؟.... 

 

 

....یا خانه ای را ویران کنه؟  

 

هر کار خوبی هرچند کوچیک و ناچیز یا هر فکر خوبی هرچند به اندازه یک جرقه وقتی زیاد بشه به تعداد زیاد سیلابی میسازه که ریشه ذهنیت های بدرد نخور را میکنه یا خانمان افکار گناهکارانه را بر آب میده... 

 

چند وقته تو دلمون ابری ندیدیم؟ بارونی؟ یه نسیم تازه؟ یه تحول؟ وقتشه پنجره را باز کنیم...

 

خداوکیلی

یکی این خدا وکیلی را برای من معنی کنه.دست گلتون درد نکنه... 

 

 

زشتی رم معنی کنید بد نیست.... 

 

 

منتظرما!

اشک خورشید

وقتی غم تو دلش میشینه انگار خورشید در بلندترین روز خودش در قائم ترین زاویه ممکن میتابه. 

 

تا حتی یک قطره آبم نمونه که از چشمها یا از چشمه ها جاری بشه. 

 

اون حتی نمیدونه که چطور و چرا باید غمگین بشه.... 

 

نمیدونه که بودن یعنی نبودن....نبودن یعنی بودن 

 

میاد تا دل ها رو غمگین کنه....تا اشک در چشم هات بشینه. 

 

تا زیبا فکر کنی....تا لاله ها را سیاه نبینی. 

 

الماس خداوند در برابر الماس زمین....طلای نور در برابر مس زمین. 

 

میاد تا....... 

 

تا.... 

 

............ 

 

                                                                           ............... 

                                                                                              ...بهشتی را معامله کنی.

خواستن

خدایا خواستم ولی نخواستی. 

 

خواستن توانستن است.این برام جمله ای بی معنی شده! 

 

 

خدایا اونی که نخواستی خواستم. پس خواستن خواستن است نه توانستن! 

 

چرا اینقدر بی معنی زندگی کردیم؟ 

 

چرا خودمونو تغییر نمیدیم؟ چرا بهونه میاریم؟ چرا خسته ایم؟ 

  

 

بهشت برین

جایی که دوستان باشند.....؟! 

 

 

جایی که سرمای پاییز برگ ریز جای خودشو به گرمایی از درون میده..... 

 

جایی که من اونجا هستم. 

 

  

مثل شاهینی که رهگذر رویای عشق هست