اکثر مردم فکر میکنند که در جستجوی حقیقت هستند
در حالیکه آنها اغلب به دنبال عشق می گردند .
و اساس یافتن عشق در هدیه دادن عشق است .
هر چه بیشتر عشق بورزیم بیشتر به عشق دست میابیم .
با عشق
شعار وبلاگ رو مجدادا مرور میکردم
تنها آن هستی دارد
چقدر این جمله شگرف و عظیم است .
هیچگاه تکراری نمیشود . برای همه لحظات و همه حالات
و همه دوران ها کاربرد دارد .
و هر گاه بر روی آن مراقبه کنی آگاهی بالاتری به تو خواهد بخشید .
پس تنها آن هستی دارد .
و به همین دلیل
نیروی بی پایان همواره نیروی بی پایان خواهد ماند .
با عشق
بعد از مدتها با وجود چالشهایی که پشت سر گذاشتم امدم
کتابی به دستم رسید بر ضد اکنکار و ناگفته هایی را عیان کرد
بعد از تحقیقات زیاد به کمک بعضی دوستان به این نتیجه رسیدم که
تمام مطالب واقعی است . بنابراین از اکنکار خارج شدم .
لذا از دوستانی که تمایلی به اکنکار دارند دعوت میکنم تا این کتاب
را بخوانند .
اگر هم سوالی بود من در خدمتم
اسم کتاب :
اکنکار سوداگری روحی
مترجم : شهرام قلی زاده
نوسنده : دکتر دیوید سی . لین
چنانچه کسی علاقه مند به داشتن این کتاب بود با من تماس بگیرد .
niroyebipaian@yahoo.com
خدایا چنان کن سر انجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار
اگاهی در عمل یا مصطلح ترش عرفان عملی
والا از دیدن پیامهای چند دوست و اتفاقا اشنا شدن با چند نفر در محل کارم به نکته مشابهی رسیدم و تصمیم گرفتم این مطلب رو بزارم
کلیه مکاتب دنیا و پیروانش ایدولوژی خاصی برای رسیدن به خدا ارایه میدهند .
و مسلما رسیدن به خدا کیفیتی مجهول است که بر اساس نقل قول ها که به ما رسیده هر کس گوشه ای از ان را بیان کرده
مثل معروف مولوی در مورد جماعتی که در اتاقی تاریک فیلی را بررسی کردند و هر یک حکایتها از ان گفتند
یا حکایت عطار در مورد سی مرغ که سیمرغ شدند
بنابراین تا این کیفیت خداشناسی برای شخص خودمان معلوم نشود راه به جایی نبرده ایم
و چون اغلب انسانها به این مقام نرسیده و یا نمیرسند و به نوعی دورنمایی از این مقال شنیده اند که هر چه میروند نمیرسند چاره ای نمیابند جز اینکه متعصبانه بر دانش خود و گفته های مربیان خود
(که اکثرا هم از این دنیای فیزیکی منتقل شده اند ) اصرار بورزند و ما حصل ان فجایع و جنایاتی چون جنگهای صلیبی - تفتیش عقاید و دیگر حوادثی است که تاریخ بشر مملو از ان است .
اما نکته مهمی که اغلب در طی این راه ما از ان غافل مانده ایم این است که هر درختی یک میوه ای دارد و هر ممارستی یک بهره ای
در راه خدا هم مهم این است که ما در طی این مسیر ایا به نتایجی رسیده ایم ؟ یا نه
ایا ان گونه که اسلام بیان میکند با خواندن نماز از فحشا و منکر دور شده ایم یا نه ...
ایا به گفته مسیحیت با انجام غسل تعمید از گناهان پاک شده ایم و به درگاه پدر اسمانی رسیده ایم یا نه
هر مکتب دیگری هم برای خودش نشانه هایی دارد
بکوشیم تا در هر مکتبی هستیم بهترین باشیم و اگر به این نتیجه رسیدیم که مکتبی از پاسخ به سوالهای ما عا جز است شهامت ان را داشته باشیم تا به دنبال مسیری دیگر برویم تا جواب سوالهایمان را بیابیم
در مسیر نیروی بی پایان ( چیزی که ما به این نام میخوانیمش ) دو هدف تجلی میابد
اول خودشناسی و بعد خداشناسی
به خودشناسی رسیدن وقتی محقق می گردد نشانه های بیرونی هم دارد یعنی صرفا با کار درونی این مسیر طی نمیشود
و نشانه ان این است که ۵ نفسانیات ذهن به طور کامل از روح منقطع میشود
نفسانیاتی که به خشم - طمع - شهوت - حسد - خودپسندی مشهورند .
برای ما مهم این است ایا واقعا دغدغه طی این مسیر را داریم
ایا واقعا در راه رسیدن به این مرتبه تلاش میکنیم
و از همه مهمتر چقدر توانسته ایم در اثر تمارین و ممارستهای خود این نفسانیات را کنار بگذاریم
نقل است که ابوسعید برای سخنرانی به مسجدی رفت . قبل از شروع صحبتهایش مردم زیادی بیرون از مسجد مانده بودند . در این بین کسی امد و گفت ای مردم بلند شوید و قدمی جلو بیایید .
بعد از ارام گرفتن جماعت ابوسعید یک جمله بیشتر نگفت
گفت : ای مردم تمام هدف من از این جلسه این بود که بگویم برخیزید و قدمی به جلو بیایید .
و رفت
پس ای دوستان در هر کجا و در هر مسیری که هستید فقط بر خیزید و قدمی به جلو بیایید
که خداوند ده قدم بسوی شما بر خواهد داشت .
برکت باشد .
استاد درون هر از گاهی مشکلی را در متن زندگیت خواهد آورد
و تو حیران از این که این دیگر چیست ؟
در بازگشت به کدام کار و در کدام زندگی به این مشکل دچار شدی ؟
حالا باید چکار کنی ...
همینطور که در پیچ و خم راه حل و چرایی مشکلت مانده ای
استاد سر میرسد ...
ودر پاسخ به همه سوالهای تو فقط می گوید به درون ان بنگر ...
و مدتها تو مانده ای که درون چه بنگری ؟
و ناگاه در میابی که استاد برای رساندن تو به خویش استادی این مسیر را
در راه تو گذاشته
مسیری که برای هر فرد مختص خودش است .
و تو یافته ای که هر مشکلی درون خود راه حلی به ارمغان دارد .
و استاد تو را نظاره میکند تا چگونه این هدیه الهی را خواهی یافت ...
برکت باشد .
آخیش ....
بالاخره به یه واحه رسیدم ...
هنوز هم گرما بی داد میکنه اما اقلا یه چیکه آب واسه خوردن پیدا میشه
تو این چند لحظه استراحت اگر بشه حاصل این بیابان گردی رو بیان کرد یه چیزایی میگم ...
راستش اصلا هم راه نیروی بی پایان اسون نیست
اصلا هم قرار نیست کسی قربون صدقه ات بره
اصلال هم قرار نیست کسی به دادت برسه
خودتی و خودت ...
به قول حافظ
تا شدم حلقه بگوش در میخانه عشق
هر دم اید غمی از نو به مبارک بادم
این بیت رو الان با گوشت و پوستم لمس می کنم
تازه فکر میکنم این بیت هم نمیتونه حق مطلب رو ادا کنه
یه دفعه یه نفر گفت
من در جایگاه پالایشگر نقره قرار دارم ....
اوه اوه ....
یه لیوان اب بده من ....
میثم جان
جدا از این نوشته هات کیف کردم
ادامه بده
نیروی بی پایان همیشه با تو است
برکت باشد .