نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

نیروی بی پایان

تنها آن هستی دارد

تنهایی

روزی روزگاری مردی بود. 

 

اون یه مزرعه داشت.یک گاو.یک بز.یک گورخر! نه یک الاغ،سگ،مرغ و خروس و حتی موش. 

 

اولش اونجا مزرعه نبود.یه دشت بود با کلی سنگ که پرش کرده بود.واقعا اراده می خواد که مزرعه بسازی.اما مرد قصه ما همون چیزی بود که باید می بود.اون یه مزرعه همینجا توی همین دشت شکل گرفت. 

 

همونطور که میدونید هر مزرعه ای به آب احتیاج داره.کوه سر به فلک کشیده مشرف به دشت سبز هر سال زمستون کلی برف می گرفت و با اومدن فصل گرما چشمه ای زلال ازش سرازیر می شد. 

 

خوب،چی کم داریم؟ آهان،قبلا یه گاو نوشته بودم.اون کوچولو بود،توله بود! نه گوساله بود.ولی خوب بزرگ شد دیگه.مزرعه رو شخم زد.حالا خیلی قویه.واقعا قویه به اندازه اراده مرد مزرعه دار. 

 

راجب سگ هم بنویسم،اون پاسبان مزرعه و مرد بود.وفادار و دوست داشتنی.فقط بعضی وقتها زیادی پارس میکنه.حواسشم به همه جا هست.  

 

ما چقدر به داستانها شباهت داریم.وجدان داریم.نور خدا را داریم.اراده داریم.قوی هستیم.تفکراتمون رشد می کنه. 

 

کی میخواد بدونه آخر داستان چی میشه؟

 

سیب،نمک

سیب بقولی میوه ای بهشتیه. 

 

نمک با نان پابندت میکنه. 

 

این دو تا روی کی بورد رایانه! جالبند.چون حرفاشون پشت همه. 

 

دیگه موضوعی گیر نیاوردم گیر بدم! اما... 

 

 

...همین آقای سیب کار دست ما داد.یعنی ما مردها.بگذریم.این نیز بگذرد... 

 

بنی آدم موجودی عجیب است. 

 

هیچی به هیچ کس ربطی نداره. 

 

تابستان میگیم گرمه خیلی،زمستان میگیم عجب سرمایی. 

 

مرحله.هر دفعه وارد یک مرحله از رشد میشیم.رشد قدی نه،رشد فکری.رشد معنوی. 

 

خدا آدم هایی را که دوست داره نمک گیر می کنه. 

 

فکر کنم دنیا ارزش یه گاز سیب را داشت.دست می زنم برای اون که اولین سیبو گاز زد! 

 

و معنویت.شایدم عرفان. اما هیچ کدوم نه،عشق باید حاکم واقعی قلب بشه تا ازینکه نمک گیر بشی یا کسی سیبی را گاز بزنه ناراحت نشی،بلکه خوشحال بشی. 

 

یا اینکه سیبی توی سرت خورد بفهمی که زمین جاذبه داره نه دافعه. 

 

همش همینه:دیدگاه متفاوت. شکستن قالب های ذهنی. دیدن زاویه های تازه. 

 

کی اینو میخواد؟

فرشته زمینی

وقتی به دنیا اومد تمام فرشته ها شادی می کردند.هیچ کس تا قبل ازین لبخند نور را ندیده بود.قبل ازین یکی دیگه ساخته شده بود.البته نه به این ظرافت و زیبایی.نتیجه اینکه تمام تجربیات قبلی بکار گرفته شد و جسورانه طرح جدیدی شکل گرفت. 

 

پروژه قبلی نشسته بود و نگاه می کرد.محو این خلقت جدید شده بود.با خودش فرقایی داشت.نمیدونست که از درون هم متفاوت ساخته شده.مثلا میتونست بهتر تحلیل کنه.میتونست همزمان دو کار را تجربه کنه.بین دو نیم کره مغزش ارتباط بیشتری ایجاد شده بود. 

 

احساسات و عواطفش بیشتر شده بود.ساعت ها کار شده بود یا شاید هم سالها تا این قسمت بتونه قابلیت انطباق با هر نوع شرایط را پیدا کنه. 

 

یک تیم بزرگ بعد از تحقیقات بی امان و شور و مشورت خیلی زیاد بالاخره یکی از قسمتهای مهم این پروژه را خلق کردند،چیزی که تحسین همه را برانگیخت،قابلیت بوجود آوردن هم نوع حتی از نوع مدل قبلی و حتی منطبق با معیارهای آینده. 

 

قبل ازینکه بیاد تکه ای از الماس نور درونش قرار دادند و بخاطر مسائل حفاظتی و اطلاعات طبقه بندی شده مخفی شد تا در روز موعود که در برنامه ثبت شده بود متبلور بشه و شادی را به اطراف پراکنده کنه.  

 

نیازی نبود که چیز بهتری ساخته بشه،چون حالا اینجا فرشته زمینی پا به دنیا گذاشت. 

  

(تعظیم)

ریشه در نور

مهم نیست که دنیا چقدر تغییر کنه.با چالش های زیادی روبرو میشیم.یاد می گیریم.یاد میدیم. 

 

یاد می گیریم،یاد می گیریم که خانواده چقدر ارزش داره.یاد می گیریم ارزش ها چی هستند.تجربه می کنیم.نتیجه می گیریم.قواعد را بخاطر می سپاریم.دانش ما تغییر می کنه.دائما عوض میشیم. 

 

خیلی چیزها مثل انسانیت درون ما ریشه دار میشه.یاد می گیریم عاشق بشیم.چه زمینی چه عرفانی. 

 

بالاخره می فهمیم که ریشه هامون با نور پیوند خورده.ما ریشه در خاک نداریم. 

 

پیشرفت می کنیم چون یاد گرفتیم اینطور باشیم. 

 

...یاد گرفتیم.خواستیم که یاد بگیریم.دیگه مثل گذشته هامون نیستیم.تغییر کردیم. 

 

قدمی برداشتیم و صد قدمو احساس کردیم.مهم نیست که دنیا چقدر تغییر کنه،ما همونهایی هستیم که ریشه در نور داریم. 

 

موفق باشید.

موسیقی

تازه دارم میفهمم آهنگ ها چجورین.دارم خوب گوش میدم.درون این همه چیز خاصی وجود داره. 

 

ریتم های درست تسکین دهنده هستند.آرامش بخش.  

 

و همه دنبال یک هدف واحد هستند:تعریف عشق. 

 

ترانه ها معمولا عاشقانه هستند.اصولا ترانه برای عاشق شدن ساخته میشه. 

 

و در موسیقی ایرانی عرفان هم وجود داره.این یعنی عشق به خالق.شعرهایی هم که بزرگان شعر و عرفان گفتند دارای جمله بندی های قابل تعمق هست.خیلی زیاد سعی شده که این اشعار با موسیقی زیبای سنتی ایران ترکیب بشه.خیلی وقتها نتیجه خوبی داشته،ولی بعضی وقتها هم زیبایی را نداره.من فکر می کنم که اون عشق واقعی را نداره.یعنی حس شاعر در آهنگ منتقل نمیشه. 

 

موسیقی میتونه زیباترین بخش زندگی انسان بشه.یادمه جایی نزدیک یک سنتور بودم.با انگشتم سیمهاشو به صدا در آوردم.دیگه دلم نمیخواست از کنارش تکون بخورم.بیشتر از زیبا بود.احساس اینکه با روح انسان پیوند میخوره.انگار که هر دو یکی هستند. 

 

احساس می کنم هر از چند گاهی یک موزیک زیبا به زندگی من وارد میشه.  

...این خالق منست که مرا میخواند 

  

 

زشت

سوسک زشت و بد ترکیب و چندش آور. 

 

شیطان شاخدار و صورت جهنمی. 

 

گوژپشت نرث دام. 

 

مرد فیل نما. 

 

زیباست وقتی بفهمی که همونقدر که پروردگار عالم تو رو دوست داره و عاشقته،همونقدر،درست همون اندازه عاشق سوسک قهوه ای چندش آوره. 

 

گل لاله. 

 

پروانه. 

 

فرشته آبی پوش. 

 

زیباست وقتی مثل خالقت فکر میکنی درست همون طوری. 

 

من 

 

تو 

 

دیگران 

 

زیباست وقتی میفهمیم که در دنیای پروردگار زندگی می کنیم. 

 

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست 

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

شاگرد

از اینکه فکر کنم این دنیا مثل یک کلاس درسه و آخرش یک امتحان می گیرن و منم ده میشم اصلا خوشم نمیاد.نمره میان ترمم هم دو شد.با این هشت میشه ده. 

 

از زرنگ بودن زیاد هم خوشم نمیاد.درو کردن همه بیستا و خود شیرینی و به فکر بقیه نبودن. 

 

حواسم جمع تو کلاس نیست.دائما فکرم مشغول چیزهایی هست که تقریبا هیچ کدومش کمکی به قبول شدنم نمی کنه.  

 

دوست دارم چرت بزنم.بیخیال همه چی. 

 

دوباره میشه امتحان داد البته اگه یجور دیگه بهت نگاه نکنن.فکر می کنن جزو بچه های زرنگ هستی.شاید فقط فکر میکنن... 

 

اما میدونی و میدونن که درست فکر می کنن.تصمیم بگیر(چشمک)!