هر چیزی تو این دنیای کوچیک عاشق شدن داره.مثل توله سگی که من میشناسمش!
مگه میشه عاشق شدنو در چند جمله خلاصه کرد؟ اینکه عاقبت همه آدم ها بهشت وعده داده شده یا نشده است.اینم دیگه معنایی نداره.چون وقتی شناخت داشته باشی از مرگ هراسی نداری.ازینکه دیر شد ،ازینکه وقت زندگیت در حال اتمامه و تو هیچ کاری برای شناخت بهتر حتی خودت،خودم،خودش نکردی.
روند تجربه همیشه رو به بالاست و با تجربه تر شدن.برگشت به نادانی فقط موقعیه که خودت بخوای و همه چیرو به باد بدی.خدا هم میشینه و نگاه می کنه تا آیا روزی دوباره برگردی.
چرا با کارهایی که میکنیم این روند رشد را به تاخیر میندازیم.؟ مثلا تعصب بیخود روی یک دین یا مکتب.ما کعبه را میخوا یم یا صاحبشو؟ کلیسا را میخوایم یا ملودی نورانیشو؟ اکنکارو میخوایم یا جوهر مقدس الهی رو؟ فرعو میخوایم یا اصلو؟ میخوایم دستی دستی خودمونو بدبخت کنیم و گله کنیم چرا اینطوری شد؟
دارم سعی می کنم با خودم روراست باشم(چشمک)
داشتم گزارش کار روزانه خودمو مرور می کردم.چه چیزایی که یادم نیومد که باقی مونده کارام بود.یا زمانهایی که بیهوده تلف شده بود یا تکرارهایی که تو ذهنم موند.
جایی خوندم که دفترچه ای برای رویاهامون درست کنیم.بنویسیم هر چه که یادمون اومد.بعد یه مدت چیزای جالبی را می فهمیم.سرنخ هایی که در رویاها بدست میاد،مثل گزارشهای روزانه.
بحث رویاها واقعا جالبه،چون قبلا هم گفته بودم که درصد بدرد بخوری از ساعتهای عمرمون در خواب سپری میشه.البته عده ای میخوان بگن که این غریضیه و به مغز بستگی داره.ولی واقعیت فراتر از بینش ناچیز انسانه.مثل علوم ماوراء الطبیعه که علم نمیتونه پاسخگو باشه.
یاد دفترچه رویاهام افتادم.فعلا به امید دیدار و در پناه حق،خدا یا هرچی اسمشو بزارین!
بعدا بیشتر میگم....تو بی کانتینیو....!!!
میبینم که انگار خاکستر مرده پاشیدند تو وبلاگها و کسی یه هفته ای که نبودم آپی نکرده.
کجایید ای شهیدان خدایی.....
انگار که من نباشم چرخ وب ها نمی چرخه.جلل الخالق!
واقعا که اگه خالصانه برای رضای خدا کار انجام بدی و گوش بزنگ باشی تا چی سر راهت قرار میده همه کارها خوب پیش میره و اوضاع بر وفق مراد میشویی ید!
همین کار من ...اول که رفتم تو همه آماده بودند که زیراب بنده رو بزنند.اما حالا همه دوستند.البته دوست داریم تا دوست.ولی به هر حال....
اینجوریه که حالا خیلی چیزها نصیبم شده و غیر از اینهای دنیایی یک دوست داشتن به شکل جدید هم بهم اضافه شده.دوست داشتن خدایی که میدونم مصوب تمام گرفتاریها و گره گشای تمام کارهام بوده....خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت زند قفل محکمتری! این خیلی بیشتر معنی داره تا اصل شعر،چون هر کاری کنی تا آسمون به زمین بیاد تا خدا نخواد نمیشه.حالا هی زور بزنو عرق بریز....پس واگذار کن و منتظر باش....
منتظر باش.................
ای دوستو با او دوستو فرق داره.آبشون تو یه جو نمیره.او دوستو خیانت میکنه ،او دوستو نمیکنه.
او دوستو وقت دست تنگی دستتو نمیگیره، او دوستو می گیره.
ای دوستو ..... او دوستو......
دوسته دیگه،کاریش نمیشه کرد.دوسته
یه چند وقتیه هیچ بارونی نیومده بر خلاف سال های گذشته.نمیدونم اینم میخوان بندازن گردنه قضا و قدر یا مثلا گناهکار بودن مردم؟!
کی فکرشو می کنه که یه قطره ناچیز بارون بتونه سیلابی بسازه که ریشه درختان را از جا در بیاره یا؟....
....یا خانه ای را ویران کنه؟
هر کار خوبی هرچند کوچیک و ناچیز یا هر فکر خوبی هرچند به اندازه یک جرقه وقتی زیاد بشه به تعداد زیاد سیلابی میسازه که ریشه ذهنیت های بدرد نخور را میکنه یا خانمان افکار گناهکارانه را بر آب میده...
چند وقته تو دلمون ابری ندیدیم؟ بارونی؟ یه نسیم تازه؟ یه تحول؟ وقتشه پنجره را باز کنیم...
یکی این خدا وکیلی را برای من معنی کنه.دست گلتون درد نکنه...
زشتی رم معنی کنید بد نیست....
منتظرما!
وقتی غم تو دلش میشینه انگار خورشید در بلندترین روز خودش در قائم ترین زاویه ممکن میتابه.
تا حتی یک قطره آبم نمونه که از چشمها یا از چشمه ها جاری بشه.
اون حتی نمیدونه که چطور و چرا باید غمگین بشه....
نمیدونه که بودن یعنی نبودن....نبودن یعنی بودن
میاد تا دل ها رو غمگین کنه....تا اشک در چشم هات بشینه.
تا زیبا فکر کنی....تا لاله ها را سیاه نبینی.
الماس خداوند در برابر الماس زمین....طلای نور در برابر مس زمین.
میاد تا.......
تا....
............
...............
...بهشتی را معامله کنی.