وقتی خوندم به اعماق وجودم نفوذ کرد.
آنگاه که او در جایگاه پالایش نقره نشسته و چشم از تو بر نمیدارد تا عاقبت خود را در آینه مذاب تو ببیند.در آن لحظه که خالص هستی که او مراقبتی بی نظیر و حرارتی دائمی به تو بخشیده تا چنین شوی که بازتاب نور باشی و انعکاس هر چیزی به بهترین شکل.
هوشیار باش که پروردگار هر لحظه بتو می اندیشد و این نهایت عشق است و تعریف عشق است.
پس چرا در نادانی و مادیت غوطه وریم؟ چرا نوازشهای صبح هنگام او را با خواب در تاریکی پاسخ می دهیم؟ ...
اهلیم یا غریب؟