دقایق در گذر بودند ولی بی معنا جلوه می کرد.
هیچ گاه اینچنین احساس آرامش نکرده بودم و هیچ گاه اینچنین شیدا نبودم.
فقط سکوت بود در اعماق وجودم که می تازید و می تازید...
و آن زمان که عهدی دیگر بسته شد، نوزادی دوباره زاییده شد.
تولدت مبارک عزیزم
مرسی عزیزم
دیگه تولدت مبارکاز اونی که صاعقه هم بهش خورده دلجویی می کنیم
مرسیدیگه دلجویی چه فایده داره آخهصاعقه که بهش خورد دامن گیر من بدبخت هم شد
و نوزادی زاییده شد...
دوباره زاییده شد...
تولدت مبارک عزیزم
مرسی عزیزم
دیگه تولدت مبارک
از اونی که صاعقه هم بهش خورده دلجویی می کنیم
مرسی
صاعقه که بهش خورد دامن گیر من بدبخت هم شد
دیگه دلجویی چه فایده داره آخه
و نوزادی زاییده شد...
دوباره زاییده شد...