عشق یکی از تصفیه کننده های روح است که می تواند راحت تر از روش های دیگر ، روح
را از ناخالصی ها ، پاک کند و آماده برای درک حقایق معنوی گرداند .
روش های دیگر ، مانند انواع ریاضت ها و دوره ها ، با سختی و خشونت بیشتری روح را
پاک می کنند ، ولی عشق ، به نرمی و ملایمت ؛ که این البتّه هم خوب است و هم بد . در ابتدا ،
خوب است و در انتها ، بد .
اینکه یک روح ، کدام روش را برای خالص شدن برمی گزیند ، به زندگی های گذشته و
مسیری که روح تا الآن پیموده ، برمی گردد . روح در هر زمینه ای که تجربه داشته باشد ،
همان را ادامه می دهد .
راه عشق ، روح را به ملایمت از ناخالصی ها می زداید ، امّا خود می تواند به مانعی برای
پیشرفت روح بدل شود . روح عاشق ، نمی تواند خیلی دور برود . نمی تواند دل بکند و
نمی تواند سختی های ادامه ی مسیر را تحمّل کند . در زندگی استادان ، به ترکیبی از این دو ،
از ریاضت و عشق ، برمی خوریم . عشق به استادشان وتحمّل ریاضت هایی که او برایشان ،
معیّن می نموده . و همین سختی ها ، روح را آماده می کرده که به وقتش از استاد ، دل بکند و
به ادامه ی مسیر برسد . اگر قرار بر عشق بود ، روح نمی توانست دوری استاد را تحمّل
کند و پیش او می ماند و راهش را ادامه نمی داد .
تحمّل رنج ها و ریاضت ها ، روح را قوی می سازد که مسیر را تا درجات بالایی ادامه
دهد .
با عشق
بله حرفاتون کاملا درسته و من درکل باهاسون موافقم .
من معتقدم که اگه این عسق نبود دیگه ادم تلاسی برای رسیدن به حق نمیکرد حالا نمیدونم درسته یا نه ولی فک کنم درسته
با یه عسق بیستر
خواهس میکنم