باز درونم آبیست
باز درونم نور هست
میپرم بالاتر
شاید آن گوشه نیلی رابتوانم که گرفت
شاید که به پایین سر بخورم
به میان سفیدی طوسی
یا کمی پایینتر
انعکاس آبی
تا نفس می آید
پر میشوم از خالیو خالی تر
که شاید بفهمم که آن نور کجا بود
از کجا می آمد
که درونم لانه ای ساخت
لطیفتر از مه صبح
سبکتر از پر
و چنان سنگین شدم و
فروریختم و
سبکبال شدم و....
....بر باد شدم ،گره ای با ابدیت خوردم
اره شاید یه گره تا وقتی زنده ای خورده باشی که سخته باز شدنش
همین ه ه هه
خیلی عالی بود... با هر نفس پر و پرتر از ابدیت میشویم.
ابدی باشی.
کلماتم تمام شده! نیاز به کمک دارم...