یه روز باید برم به جایی که قبلا زندگی میکردم.اینجا!
روی پلی که روی یه جایی بود! نمیگم چون....
و آفتابو ببینم و خیابون پر ازدحام.جایی که تا پاسی ازشب گذشته هنوز نور داره.
هنوز تکاپو
اگه ده درصد این تلاش صرف خداشناسی و بقولی معنویت بشه الان اونایی که زیر پل رفت و آمد میکنن الان مثل من روی پل نظاره گر آفتاب هستند.
من خورشیدو دوست دارم.
خوب همه اگه خدا رو دوس داشته باشن خورشیدم دوس دارن چون خورشید یه نوری از خدا رو به ما ارزانی میده مفت و مجانی
.
.
.
این ماییم که باید به نور هستی دست پیدا کنیم و درست مثه همون خورشیدی بشیم که داره به ما میتابه
حرفام خیلی گنده بود
حرفات گنده هست ولی خوده شیطونتم نفهمیدی چی گفتی!
اپم اپم¸ . . . ¸,.,¸.
. . . . ¸,’ ¸,. . ¸ `-,”~-~’,¸,.¹-~-._¸,.سلام
. . . . ) . ‘”¨ . .):. .`-,;:.`,’;;‘¸,.¹¯¸¸,.-
. . .,-’ , , , , ,-‘;:.. . .`-¸;:.`,’--~’`,¯-.,¸_,
. . (. ,•¸,-~’¨|;;;::.. .. . “-,;:/,`,-~-~¬¯. . . . . . .¸,..,¸ . . . . .¸,.-~--.¸_
. . . ¨`” . . . .|;;;:::.. . .. . ¯¯`*¬~---~~¬¬”``~-,;:;;`”~--~”:;;::,-“’’``¯¨`
. . . . . . . . . \;;;::… . … , زود بیا آپمو ببین .... ¨`-,;;:;;::;;::;:;:`¬~-.¸
'``````````````/;;;:;::… ,, ..:;, :… ,, .. :;,:;,. . ., ¸ . . . .`,;;:;:::;:;:;;-~”`¨
, . . . . . . . .|;;::;:... .:; .:;;¸ . . ,, ..:;,, .. :. . ..:’ .. . . |;;::;;:;:;;”-~¬~-.,¸.-~’
. . . . . . . . . \;;::.. . `` .:;;;, . . . ,, ..:;, :… ,, .. :. . . . ,’`”~-,;;:;:;;.¸.,~--“`¨
. . . . . .¸.-~¬”`,-‘;:. . ..:;;::... .. .. . .. ... ..:;;. . . . .,’ . . . .`”*”`¯
. . . . . l’:,~-¬`;;:¸.-~¬”```”¬~--~¬, ..:;;¸-‘¨¯`\;:.. ./
. … . . |`|/`”,-‘¯ . . . . . . . . . . . . .`,.::;;\ . . . `,;:.\
. . . . . .l,/`/,.¸ . .با این اسب بیا . . . . ).::;;\ . . . .`¸;:`,
. . . . . ./ (-.¸ ) . که زودتر برسی ..-“.:,-“’ . . . . . \;:./
خوش بید سری ور مابزن دلمون خوش ابو
یه ژنج شیش صفحه ای آپ کردیم وقت کردین بیاین بخونین
البته زحمت نوشتنش رو گاهی اوقات به اساتید شعر دادیم
منم روی پل هستم... خورشید کاملا روبروی منه... ما همدیگه رو دوست داریم...
منظورت از ما منه میثمه یا خورشید؟ ایهام داره
آپیم :)
خوب فهمیدیم آفتاب بالانس چرا میزنی؟
ردپاها پاک میشن
مثل رد پای آنیتیا از روی این وبلاگ
یادته شاهین اون شبی رو که طرح اینجا رو ریختیم؟
من گفتم می خوام اسمش ستاره آبی باشه...ستاره آبی
یادته اولین جمله بلاگ رو؟
تنها شجایان و ماجراجویان خدا را می یابند
شاید حالا بعد از گذشت 3 سال باید اینطور اصلاحش کنم:
تنها شجایان و ماجراجویان خدا را رها میکنند و انسان را می یابند.
آنیتیا پاک شدنی نیست... او روزها و شبهای سال 1387 پاک شدنی نیست. میشه ازشون گذر کرد اما نمیشه ازشون رها شد...
و آنیتیا در ستاره آبی به حیات خودش ادامه میده
مرسی که پاکشون کردید...شاید راهی باشه برای رهایی...
رهگذر:
آنیتیای عزیز برای من یکی همیشه توی این وبلاگ وجود داری و می دونم برای شاهین هم همینطوره.
عزیزم من فکر میکنم تو خودت بیشتر اینطوری خواستی.همون دلیلی که باعث قطع دوستی فیس بوکیمون شد.چون دوست داشتی که بقیه هم مثل تو فکر کنن.
برای من اصلا مهم نبود که تو خیلی چیزها رو ترک کردی چون اون اعتقاد خودت بود و الان هم همین احساس رو بهت دارم.
اینو همیشه بدون که دوستت دارم و همیشه جای خالیت رو با اون پست های قشنگت توی وبلاگ حس میکنم.
برات بهترین ها رو آرزو دارم.
اوومیثم:چیه شلوغ کردی،خودت آب ریختی رد پات پاک شد.عینه این پیره زنا غرغر میکنه
بابا سه تا نویسنده این یکیتون یه چیزی بنویسه دلمون پوکید
چهارتا
میثمو یادت رفت
برمیگردم
حتما
(مثل سنجد)
همه مثل من فکر کنند؟
جدا برداشتت این بود رهگذر؟
من به همه یک حق انتخاب دادم. تو و شاهین انتخابتون رو کردید عزیزم. تحمیلی در کار نبود.
برای من اصلا مهم نیست که پستها پاک شده اند یا مونده اند یا هرچی! اسم ستاره آبی برای همه عمرم من رو کفایت میکنه! اینه که هیچ وقت پاک نمیشه
جای من اینجا خالی نیست، هیچ وقت نبوده... خوشحالم که پستها و نام آنیتیا از اینجا پاک شده
به میثم: اگر دقت کرده باشید شما در نوشته من به هیچ وجه طرف خطاب نبودید بنابراین ای کاش با این پاسخ ساده لوحانه توام با لودگی خودتون رو کوچک نمی کردید آقا!
میثم:
ببخشید
پاسخ ساده لوحانه! اونم توام با لودگی!
عزیزی دیگه کاریش نمیشه کرد،دوباره برنگردی یه چیزی بارمون کنی!