وجود من آکنده از عشقی شد که بی پروا و بدون هراس از من محافظت کرد در شرایطی که آرزوهاش از یاد رفت و من هدفش شدم.
خندید ، غمگین شد ،مضطرب ، شاد و به هدفش نرسید بلکه اونو ساخت.
و من اونو مادر نامیدم.
که کمتر از خالق من نیست و شایسته تر ازین نیست که بجای اینکه بگم خسته نباشی براش دعا کنم و تمام سعیمو تا هدف اون باشم.
آره ،خودمو بسازم........
...........
[گل][قلبسلام!
دوست عزیز ما چت رومی زدیم و دوست داریم که تمام آدم های مهم ایرانی به اینجا بیاند و جمع دوستانه و پر از نشاط را به ارمغان بیاریم!دوستان شما منتظر شما هستند به امید پیروزی شما دوست عزیز!
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفریش ز یک گوهرند
سلام به داداش اتم میثمم
:
.
.
برو و از طرف من بر دستاش رو بوس کن
.
واقعا عالی بود گریم در اومد ، زیبایی رو میشه در این نوشتت حس کرد اونم برای من که خودت میدونی مامانم چه ها که برام نکرده
خیلی قشنگ بود مامانمم خوندش گفت قشنگ بود و یه چیزه دیگه که خصوصی بهت میگم
با عشق به مادری که تو رو به وجود اورد
چی گفتم خداییشااااااا
:
.
.
.
در اصل اینه :
با عشق به مادری که تو رو به وجود اورد برو و از طرف من دستاش رو ببوس
با علاقه به مادری که هرگز دیدمش و از دیدن پسرش میشه بزرگیش رو حس کرد
و چیزهای زیاد دیگه ای که باید در وصفش بگم ولی زبانم در مقابل وصف بزرگی این زن کوتاه شده