پرسیدم :
ماحصل این همه دوندگی این همه دود چراغ خوردن .
این همه شنا کردن در رودخانه های دهشتناک راه چیست ؟
گفت : چیزی خیلی ملموس تر از انچه که فکر کنی ...
من پیش خود به دنبال کرامتی . هنر غریبه ای . رازی .. اکسیری چیزی بودم
یا حتی هنر کیمیا گری
او گفت :
غایت هدف راه این است که خدا را
در زندگی روزانه خود ببینیم
......
با عشق
میبینم...
ببینیم ....
سلام



خوب اومدی دمت گرم اما : خداییش خودمونیم ا مگه میشه.
نه کرامتی نه هنر غریبه ای نه رازی نه کیمیاگری آخه چه مرگت بود اومدی تو این راه. پدر و پدر جد و ننه و همسایه اینور و اونور و اون گربه و اون سگ ولگرد و ... همه مثل همیم. اگه هنر غریبه نداشته باشیم. تو خودت میری دنبال یکی که هیچ هنری نداره شاگردی کنی؟ والا اگه بری.
پس کجات بهت فرمان داد که همه چیتو بذاری بری تو این راه. اونایی که این حرفها رو میزنن خودشون همه این کارهایی که میگی رو بلدن. از جمله همین داداشمون که الان رئیسه. خودشو غیب می کرده . حالا که به ما رسید آسمون تپید.
چه کنم که داری راست میگی اما خیلی زورم میاد.
والا خیلی سال پیش ها یک درویش دوره گردی یه شعری برام زمزمه کرد که هر چند وقت یه بار دور میخوره و بر میگرده سر راهم
میگفت :
هر چه در این راه نشانت دهند
گر نستانی به از انت دهند
بعد میگفت فهمیدی ...
من هم چنان با شک میگفتم بله.. که میگفت :
نه نفهمیدی ...
یعنی اینکه :
گول نعمت را نخور مشغول صاحبخانه باش
راستش اخرشم من نفهمیدم این هایی که گفت یعنی چی
ساده و کامل
برکت باشد
وب قشنگی داری خوشم آمد...
شاید اولش سخت باشه در مورد اینکه سعی کنی خدا رو تویه زندگیت
هر لحظه ببینی ولی وقتی اینکار رو میکنی یه ادم عاشق میشی ، عاشق خدا چون میبینی خدا تویه همه ی لحظه های زندگیت از خودش اثری به جا گذاشته !!!
چه خبری ؟
میثم:دچار کمبود عواطف شده ،زیاد سخت نگیر شاهین
منم یه چیزی اضافه کنم...
یادم رفت!
برکت باشد