خیلی عوض شدم.آدم خجالتی بی مغز و مغرور....تبدیل به کسی که حتی تو خواب هم رضایت خدا و اینکه چی در مورد من فکر میکنه از یادش نمیره.
زمان تحصیلم همش فکر میکردم به اینکه راهی هست که همیشه خدا را به یاد داشته باشم.
آری....دلم با خویش می گوید که آری هست...
یکی از راهاش اینه که فقط گوش بدی...گوش بده....صبر داشته باش،بالاخره میشنویش...
اون زمزه ای که تو را بسوی خودش میخونه...مگه میشه آدم فقط زندگی کنه...مگه میشه فردا با امروز فرقی نداشته باشه...
مگه میشه راحت راجب اون چیزی که مثل بغض ته دلت گیر کرده راحت حرف زد یا اصلا وصفش کرد؟
چقدر عنوان نوشته ات قشنگه
چقدر حسی که داری خوبه
اما...یه اپیدمی اومده توی شعاع چند کیلومتری من..توی دوستام و خانواده و محیط کارو... که اکثرا ار زندگی کردن لذت لازم رو نمی برن...چرا؟ ... چیکار باید کرد؟
این رهگذر آخر قالب تهی میکنه از بس قالب عوض کرد،بابا ولش کن،همین خوبه!
بیشتر اتفاقاتی که اطراف ما میوفته انعکاس کارهای خود ماست.به زندگی خوب نگاه کن و تغییراتی که کم کم اطرافت ایجاد میشه رو ببین.مثبت باش و همه چیرو واگذار کن.دنبال نشانه ها باش.دقت کن.دقت.
کم کم همه چی عوض میشه.....و ادامه پیدا می کنه دختر بهار
سلام ، اگه ادم مغروری باشی نمیشه رضایت خدا برات اهمیت
داشته باشه .
اره راهی هست که همیشه خدا رو به یاد داشته باشی و اون هم
اینه که هر چیزی رو میبینی ناخوداگاه یاد بزرگی بیوفتی نمیدونم
منظورم رو فهمیدی یا نه یا به قول یه شعری که الان به مغزم خطور
کرد هر چیزی میبینم هر جا که میروم روی تو را میبینم .
منم الان دقیقا اینطوری ام یعنی با خودم همش کلنجار میرم که یه
وقت کاری رو نکنم که خدا دوست نداشته باشه و اینکه من یه
وقتی کار خطایی بکنم ولا غیر ......
اره میشنویش من شنیدمش ولی این برمیگرده به پاکی وجودت
که اون صدا رو قادر باشی بشنوی و شدت اون صدا که باید مطمئنا اونقدر بلند باشه که بتونی بشنویش .
دیگه به سلامتی اومیدوارم تو هم بتونی بشنویش برات دعا میکنم
من کیم ؟
ادم فکر میکنه میخواد پرواز بکنه
قالب قشنگیه
موزیکش قشنگتر شده