در تکمیل نکته خلاصه و بسیار کاربردی و عملی شاهین بایستی بگم این به نوعی تعبیر جمله هارولد کلمپ هست که می گه عدم وابستگی یعنی یک نوع بی تفاوتی خونسردانه نسبت به روزمره گی ها یا همونی که شاهین آزادی معنوی می گه ...
واقعا ببینیم چقدر به معنای این بیت شعر در روز می اندیشیم و فارغ از روزمره گی ها هستیم :
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم ای خوش آنروز که پرواز کنم تا بردوست به هوای در کویش پر و بالی بزنم
مولانا می گه : جان همه روز از لگد کوب خیال ... وز ترس زیان و خوف زوال نی صفا می ماندش نی لطف و فر ... نی بسوی آسمان راه سفر
برکت باشد شاهین جان
ممنونم عزیزم تایید جالبی بود اما یادت نره صحبتهای اون روز تو پارک
هیچ وقت به یک زندانی که دستش به هیچ جا نمیرسه نمیگن که ادم درستکاریه اگر اومد بیرون و تونست پاک باشه هنره
این قالب جدیدت خیلی زیباست! اینجا شبیه خلوتگاه آرامشبخش ماهانتا در طبقه آگاهی شده است. برکت باشد.
"کارهای زیادی برای انجام دادن هست اما بهترین آنها عشق است." "سری هارجی" در اینجا میخواهد بگوید؛ بله تمرینات پرشماری بسته به انواع بیشمار افراد در لایه های بیشمار آگاهی وجود دارد که میتوان انجام داد اما... برای آن آگاهی که به سطح غایی و نهایی رهایی نزدیک... شده باشد برای نجات کامل از تغافل و رسیدن به تعامل باید بهترین همه تمرینات را برگزیند. این گزینش عشق نه لفظی و مثلن بصورت یک امضا شخصی است وقتی گفتی که عشق را برگزیدی [آن] وارد زندگیت میشود و اختیار همه امور را بدست میگیرد و مدام در همه چیز دخالت میکند و دست از سرت برنمیدارد. قدرت بی پایان عشق شروع به هدایت تو میکند و خودش حکم میدهد و خودش اجرا میکند و در ابتدا زندگیت را بهم میریزد تا سرنوشتت را بدلخواه خودش تغییر داده و بسازد و همه جا به طور مکرر به تو پیام (اکویدیایی) حضور خویش را میدهد... اگر حقیقت درخشان عشق را بعنوان یگانه علت العلل امور نپذیریم کارماسوزیهای مبتدیانه ما که مدتها پیش می بایست به اتمام رسیده باشد... بازهم ادامه می یابد حتا تا آخر عمر... و این میتواند اشتباه بسیار بزرگ، دردناک و خطرناکی باشد!
سلام شاهین : از اخر میریم به اول در واقع نه ما هر کار نیک و بدی هم که انجام بدیم بازم به بهشتی بودن یا جهنمی بودن خودمون شک میکنیم
نه خودمون رو صاحب دنیای خودمون نمیدونیم چون اگه میدونستیم حرف مردم برامون بی اهمیت بود ( نمیدونم منظورت همین بود یا نه )
نه بابا اگه از فشارهای جامعه رها بودیم که این همه بدی تویه جامعه نبود و شاید این بدی و این فشارها هست تا ادمای خوب معلوم بشن
من این رو نفهمیدم / حصول ازادی معنوی / ببین منظورت اون چیزایی هست که ما برای رسیدن به راستی و حقیقت بدستشون میاریم ( برای رسیدن به هدفمون )
ممنون از عشقت
با عرض پوزش پس راه معنوی که برا خودت انتخاب کردی یا درست نیست یا به درستی در اون تلاش نمیکنی همونطور که گفتم به محض اینکه در یک مسیر معنوی حرکت میکنی احساس عشق و آزادی معنوی شروع به دگرگونی آگاهیت خواهد . اینجاست که بهت میگم یه خورده از پوسته دین عمیق تر برو ... با عشق
سلام رهگذر جون شمام سلام!!! قالب وبلاگتون مبارک اما بااینکه درست یادم نیست اون یکی چی بود اما اونو بیشتر دوس داشتم... می دونم ایناش مهم نیست و بهتره برم نوشته رو بخونم!!! خب فک کنم اون یه کم یه جاهاییش سفید داشت واسه همین خوشگلتر بود!!!
این حصول آزادی معنوی هم نسبی است... این آزادی رو تو تعیین می کنی!!! پس آیا می شه گفت این آزادی معنوی همون آزادی معنویه حقیقیه!!! چطوره از آدمایی که تو مسیر طریقتن بپرسیم که به آزادی معنوی رسیدی؟؟؟ خیلی هاشون ممکنه بگن آره در حالیکه به اون آزادی واقعی نرسیدن... این آره گفتنه جرات می خواد... مسئولیت می خواد!
امشب می خواستم تو وبلاگم بنویسم ؛از دست های تو کودکان توامان آغوش خویش... سخن ها می توان گفت... غم نان اگر بگذارد!!!؛ و اینکه فشارهای جامعه و محیط حتی نمی ذاره از دستاش بگم!!!! چقد افسوس می خورم با خوندن دو تا سوال آخریت... کی بشه به تعادلی برسم که هم بتونم تو مسیر طریقت پیش برم و هم بتونم دنیا رو با تمام ابعادش داشته باشم...
خیلی سوالاتت قابل تامل بودن... سوالات بزرگی که شاید اگه بتونیم بهش جواب بدیم انسان های بزرگی بشیم... مرسی
ممون به نظر من مهمترین کار هر ادمی پاسخ به سوالات مهم و حیاتی هست
به به این داداش یا آبجی مون کیه اینقدر لفظ قلم حرف میزنه. همون اکنکار رو میگم. داداش این حرفها همش تهش باد میده. اصلا همه چی ته باد میده. نمی دونم کی میرسی به این مطلب که: اکنکار هم تهش باد میده. آقا اصلا تشریفات تهش باد میده. اینقدر با این کلمات و اصطلاحات که حتما هم از کتابهای ترجمه شده اکنکار یاد گرفتی لاف نزن. اونهم کتابهایی که الان منسوخ شده. بازم چوم شاهین جان ببخشید یادم رفت بگم ما هم تهمون باد میده.
اوومیثم: عزیز دل برادر یکم آروم تر ،قرار نیست که قسمتی از وجود خودتو به چالش بکشی
از قید فشار ها که نه. خداییش آزادی از این یکی خیلی سخته!!!!!!
تمرین این هفته سپر نقره ای هست
پیشنهاد میکنم انجام بده
به من که خیلی داره خوش میگذره
اگر بخواهیم مختصر مفید در چند کلمه بگوییم؛
مراحل تکامل و تعالی تا رهایی مراتب عاشق شدن است...
و اگر بخواهیم توضیح بیشتری در اینباره بدهیم کتب تمام کتابخانه های جهان در شرح [آن] کم میآورد!
پس برو عاشق شو که پاسخ اکویدیایی تمام پرسشهای متنی که نوشتی در انتهای آن "با عشق" داده میشود.
خدمت دوست گلم
عاشق شدن اتفاقی است نه اکتسابی
با تمرین فقط میشه بستش داشت
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
ضمنا با عشق امضا من هست قبول دارم بعضی وقتا در نقش کلام خرد زرین عمل میکنه ولی همیشه نه
اما ممنون از این نکته بینی ات
با عشق
در تکمیل نکته خلاصه و بسیار کاربردی و عملی شاهین بایستی بگم این به نوعی تعبیر جمله هارولد کلمپ هست که می گه عدم وابستگی یعنی یک نوع بی تفاوتی خونسردانه نسبت به روزمره گی ها یا همونی که شاهین آزادی معنوی می گه ...
واقعا ببینیم چقدر به معنای این بیت شعر در روز می اندیشیم و فارغ از روزمره گی ها هستیم :
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آنروز که پرواز کنم تا بردوست به هوای در کویش پر و بالی بزنم
مولانا می گه :
جان همه روز از لگد کوب خیال ... وز ترس زیان و خوف زوال
نی صفا می ماندش نی لطف و فر ... نی بسوی آسمان راه سفر
برکت باشد شاهین جان
ممنونم عزیزم
تایید جالبی بود
اما یادت نره صحبتهای اون روز تو پارک
هیچ وقت به یک زندانی که دستش به هیچ جا نمیرسه نمیگن که ادم درستکاریه
اگر اومد بیرون و تونست پاک باشه هنره
با عشق
این قالب جدیدت خیلی زیباست! اینجا شبیه خلوتگاه آرامشبخش ماهانتا در طبقه آگاهی شده است. برکت باشد.
"کارهای زیادی برای انجام دادن هست اما بهترین آنها عشق است."
"سری هارجی"
در اینجا میخواهد بگوید؛ بله تمرینات پرشماری بسته به انواع بیشمار افراد در لایه های بیشمار آگاهی وجود دارد که میتوان انجام داد اما...
برای آن آگاهی که به سطح غایی و نهایی رهایی نزدیک... شده باشد
برای نجات کامل از تغافل و رسیدن به تعامل باید بهترین همه تمرینات را برگزیند.
این گزینش عشق نه لفظی و مثلن بصورت یک امضا شخصی است
وقتی گفتی که عشق را برگزیدی [آن] وارد زندگیت میشود و اختیار همه امور را بدست میگیرد و مدام در همه چیز دخالت میکند و دست از سرت برنمیدارد.
قدرت بی پایان عشق شروع به هدایت تو میکند و خودش حکم میدهد و خودش اجرا میکند و در ابتدا زندگیت را بهم میریزد تا سرنوشتت را بدلخواه خودش تغییر داده و بسازد
و همه جا به طور مکرر به تو پیام (اکویدیایی) حضور خویش را میدهد...
اگر حقیقت درخشان عشق را بعنوان یگانه علت العلل امور نپذیریم کارماسوزیهای مبتدیانه ما که مدتها پیش می بایست به اتمام رسیده باشد...
بازهم ادامه می یابد حتا تا آخر عمر...
و این میتواند اشتباه بسیار بزرگ، دردناک و خطرناکی باشد!
اک باراکا
ممنون
برکت باشد
و با عشق
سلام شاهین :

)

از اخر میریم به اول
در واقع نه ما هر کار نیک و بدی هم که انجام بدیم بازم به بهشتی بودن یا جهنمی بودن خودمون شک میکنیم
نه خودمون رو صاحب دنیای خودمون نمیدونیم چون اگه میدونستیم حرف مردم برامون بی اهمیت بود ( نمیدونم منظورت همین بود یا نه
نه بابا اگه از فشارهای جامعه رها بودیم که این همه بدی تویه جامعه نبود و شاید این بدی و این فشارها هست تا ادمای خوب معلوم بشن
من این رو نفهمیدم / حصول ازادی معنوی / ببین منظورت اون چیزایی هست که ما برای رسیدن به راستی و حقیقت بدستشون میاریم ( برای رسیدن به هدفمون )
ممنون از عشقت
با عرض پوزش
پس راه معنوی که برا خودت انتخاب کردی یا درست نیست یا به درستی در اون تلاش نمیکنی
همونطور که گفتم به محض اینکه در یک مسیر معنوی حرکت میکنی احساس عشق و آزادی معنوی شروع به دگرگونی آگاهیت خواهد .
اینجاست که بهت میگم یه خورده از پوسته دین عمیق تر برو ...
با عشق
سلامی دوباره :
اولاش خیلی زود پیشرفت کردم ولی الان خیلی ایست دارم میشه بهم بگید باید چه کار کنم 
اره من خیلی کم تحرکم تویه این راه
ممنونم از راهنماییتون
خودت بگو چیکار باید بکنی ..
سلام
رهگذر جون شمام سلام!!!
قالب وبلاگتون مبارک اما بااینکه درست یادم نیست اون یکی چی بود اما اونو بیشتر دوس داشتم... می دونم ایناش مهم نیست و بهتره برم نوشته رو بخونم!!! خب فک کنم اون یه کم یه جاهاییش سفید داشت واسه همین خوشگلتر بود!!!
این حصول آزادی معنوی هم نسبی است... این آزادی رو تو تعیین می کنی!!! پس آیا می شه گفت این آزادی معنوی همون آزادی معنویه حقیقیه!!! چطوره از آدمایی که تو مسیر طریقتن بپرسیم که به آزادی معنوی رسیدی؟؟؟ خیلی هاشون ممکنه بگن آره در حالیکه به اون آزادی واقعی نرسیدن... این آره گفتنه جرات می خواد... مسئولیت می خواد!
امشب می خواستم تو وبلاگم بنویسم ؛از دست های تو کودکان توامان آغوش خویش... سخن ها می توان گفت... غم نان اگر بگذارد!!!؛ و اینکه فشارهای جامعه و محیط حتی نمی ذاره از دستاش بگم!!!!
چقد افسوس می خورم با خوندن دو تا سوال آخریت... کی بشه به تعادلی برسم که هم بتونم تو مسیر طریقت پیش برم و هم بتونم دنیا رو با تمام ابعادش داشته باشم...
خیلی سوالاتت قابل تامل بودن... سوالات بزرگی که شاید اگه بتونیم بهش جواب بدیم انسان های بزرگی بشیم... مرسی
ممون
به نظر من مهمترین کار هر ادمی پاسخ به سوالات مهم و حیاتی هست
سلام راستی قالب وبلاگتون قشنگه من رنگ ابی رو دوست دارم
مثلا این رو نداره
خوبه باید به یه چیزی که دریم قناعت کنیم
خیلی از ایکن ها رو نداره ولی خوبه و بهتر از اون یکی هستش
آدم گاهی دلش میخواد در طریقت رو گل بگیره ....
گاهی آدم اصلا دلش میخواد گند بزنه به رسالت شخصیش...
موافقم شدید
اما بعضی وقتها هم هست که ادم بدجوری میره تو نخ معنویت
اون موقع ها به این سوالها فکر کن
با عشق
سلام.چه خبره شده؟ ما رم خبر میکردین.پیغامی چیزی،دستت درد نکنه شاهین،عجب به ما خبر میدی! به هر حال.
با رویا موافقم.ایکن ها را اگه میشه تکمیل کن.
بحث زندگی بی پایان داغ شده.خوبه.خوشم اومد.ادامه بدین ببینیم به کجا می رسیم.تلاشهامون نتیجه میده.پشت این جریان ها دستهای عاشقی نهفته است!
برکت.
بارک اوباما!!!!
رهگذر:

.من همون قبلیه هم دوست داشتم.اگه قراره برای اون چیزا...چیزا...حرف بزنیم دیگه قالب چه فرقی میکنه؟با این حال دستت درد نکنه رهگذر جان.[گل] فر یووو....
میشه بگی جناب عالی اینجا چه کاره ای. فکر کنم اینجا وبلاگ حضرت عالی هم هست.
شاهین :
والا من که اصلا سواد قالب عوض کردن ندارم ..
ایشالله وبلاگ بعدی قالبش رو خودم میسازم
فعلا زحمتش با شما دو تا
دعوا هم نکنید با هم دوست باشید
با عشق
میثم: آره،نه.تا اونجا که یادمه مهمون بودم
به به این داداش یا آبجی مون کیه اینقدر لفظ قلم حرف میزنه.
همون اکنکار رو میگم.
داداش این حرفها همش تهش باد میده.
اصلا همه چی ته باد میده.
نمی دونم کی میرسی به این مطلب که: اکنکار هم تهش باد میده.
آقا اصلا تشریفات تهش باد میده.
اینقدر با این کلمات و اصطلاحات که حتما هم از کتابهای ترجمه شده اکنکار یاد گرفتی لاف نزن.
اونهم کتابهایی که الان منسوخ شده.
بازم چوم
شاهین جان ببخشید یادم رفت بگم ما هم تهمون باد میده.
اوومیثم:
عزیز دل برادر یکم آروم تر ،قرار نیست که قسمتی از وجود خودتو به چالش بکشی
اینم حرفیه والا