امروز یکی از بهترین روزهای من بود.
تا حالا فکر کردید که تاوان کارهامونو چطور پس میدیم؟ چه خوب چه بد؟ پروسه خرید گوشت توی شرکت ما بستگی داره به ده نفر آدم و سی و سه نفر دیگه که کار میکنند که حقوق بگیرند و کارشون چرخ مجموعه ما را میچرخونه تا هزینه ها پوشش داده بشه.هزینه هزار پانصد نفر دیگه که درگیر شرکت ما هستند.
اون ده نفر اول خرید را به مرحله اجرا میرسونند.حالا گوشته نصیب کی میشه؟ حدس بزنید!...
...خوب معلومه توله سگی که بما پناه آوورده! کی بهش میده؟ یکی از اون سی و سه نفر و اندی!
عجب دنیاییه خدایا! تازه ما زیر مجموعه کل آدمهای کشورمون هستیم که باعث تولید گوشت میشن!
حالا وقتی میبینم که توله ما التماس غذا میکنه وجدانم راحته که بالاخره یکی تاوان کارشو بهش پس میده.تازه دارم می فهمم که حقوقم که بحساب ریخته شد چرا انقدر راحت و بدون تاخیر تو حساب منه! الآن!
سلام میثم :
.
.
.
.
خوب چی بگم .
اها خوب شاید گوشتش از نظر اون بنده خدا بی کیفیت بوده ، خیلی پولدار بوده و....
در کل میدونم یه حرفی رو دوباره میزنی ( شاید هم نزدی ) : خوب نخوندی دوباره بخونش
در جوابت باید بگم اتفاقا بخاطر همین حرفت 3-2 بار خوندم ولی به نتیجه ای نرسیدم
در کل بزار توی یکی از بهترین روزات بمونه
البته الان که فکر میکنم شاید به این حرفت برسم ولی زیاد جور در نمیاد
پایان .
مگه تو میزاری روز من خوب بمونه


درصدات منو کشته!
سلام
یه سری به من بزن یه وب دیگه زدم از اونجا به اونم سر بزن خوشحال میشم