این چند وقتی که نبودم یه تصادفی کرده بودم بستری بودم .
تو بیمارستان همش فکر میکردم که تو این اتفاق که برام افتاده چه درسی برام وجود داره ؟
یه جایی بستری شدم که اسمش رو گذاشته بودم گوانتانامو .... انقدر که خوش میگذشت .
بگذریم نکته ای که برام جالب بود این بود که انقدر شلوغ بود که طفلک کادر بیمارستان نمیرسیدن هیچ کاری کنن همین که داروهای هر کس رو به موقع میدادن یه جورایی بزرگترین لطفی بود که میکردن ...
تو همین شرایط بود که روح الهی خودش رو نشون داد
یواش یواش یک روحیه ای تو بیمارها و همراهاشون بوجود اومده بود که همه به هم میرسیدن
بعد از این اتفاق نم نم امار صدای ناله ها کمتر شد و صدای خنده و گاهی قهقهه تو بخش زیاد شد
این طوری بود که من یاد گرفتم معنی همکاری با خدا و یافتن شفا چه پروسه جالب و در عین حال ساده ای داره
اصلا برای اینکه همکار خدا باشیم لازم نیست شاخ غول رو بشکونیم یا با حرفها و اصطلاح های دهن پرکن بریم رو مغز دوستانمون
فقط کافیه یه ذره دقت کنیم تا این جریان سیال روح الهی رو ببینیم و خودمون رو به اون وصل کنیم
این طوری هم به همکاری با خدا در میایم
هم شفا رو میابیم ...
با عشق
خوب الهی شکر که سالم و سرحالی و سرحالترم میشی با توکل به خدا ایشاا....
به امید اینکه صدمه ی جدی ندیده باشی و همیشه سایه ات روی سر ما باشه
مرسی عزیزم
خوشحالم که الان سالم و پرانرژی در کنار مایی.
با آرزوی بهترین ها.
شاد باشی
ممنون
گر ما ز سر بریده میترسیدیم
در مجلس عارفان نمیرقصیدیم
من اسم اسن رو زیبایی وجود انسان می ذارم و حس نیاز انسانها به هم
پس هنوز زنده ای ؟
خوشم نیومد! چرا زنده موندی؟
تو رو سننه؟
شاهین :
اون موقع که اس ام اس تو رسید تازه از اتاق عمل اومده بودم بیرون
سلام شاهین جان
خوشحالم که حالت بهتر شده
و این متنت را با تمام وجود قبول دارم ... ارزش ها و معنویات و رشد در ساده ترین چیزهاست که به چشم نمیاید...
برکت باشد
مرسی
یک شیرنی طلب ماست ها
فکر نکنی از زیرش در رفتی
از دست تو شاهین.
خیلی جواب باهالی بهم دادی. جواب سوالمو گرفتم شیطون!!!!!
خدا شفا بده ...
با عشق
نه عزیز حتما شیرینی تو که حتما محفوظه
با آرزوی بهترین ها